خبر روز

زلینسکی به زودی در همان موزیم محکومیت و فراموشی می رود که دریک گوشۀ تاریک آن، اشرف غنی نشسته است و دیوانه وار به سویش چشمک می زند.

 نویسنده:  رزاق مامون

برخی از افغانستانی ها، در اروپا و امریکا با ذوق زده گی از قهرمانی به نام ولاديمير زیلینسکی، رئیس جمهور اکراین صحبت می‌کنند و دربرابر وی، اشرف غنی احمدزی رئیس جمهور سابق را نکوهش می‌کنند، که مثل زیلینسکی در برابر طالب یا تجاوز پاکستان ایستاد نشد و فرار کرد.

چون دراصل ماجرا دقت کنیم، فرق چندانی میان غنی و زیلینسکی مشهود نیست. چه بسا که زیلینسکی سبک سر تر و نا عاقبت اندیش تر از غنی افغانی است.

اشرف غنی، بانی نوین قومیت سالاری درافغانستان شمرده می شود که افغانستان نیمه خرابه را به هم تبارانش تحویل داد و به مانیفیست ذهنی اش وفادار ماند. اما زلنسکی کمدین بزرگ ترین کشور اروپای شرقی را با آبادی ها و مدنیت قدیمه اش به سرنوشت افغانستان سوریۀ آسیایی مبتلا کرد.

صفت هردو همسان است. اشرف غنی اروپایی و زلنسکی افغانی هردو ازفرآورده های سیاست برون مرزی امریکا است.

امریکا، غنی را با آمیزه یی از مواد و مصالح بدویت آسیایی و رنگمالی صنعتی سیاست امریکایی تولید کرد. درجوانی، او را از دالان های مختلف مغز شویی عبور داد. روزی رسید که همچون یک تکنوکرات شریف و «مغز متفکردوم دنیا» به افغانستان امروز پیشکش کرد.

این «تکنوکرات» تا مغز و استخوان، از نظر تباری «مسلح» بود. درانتخابات باخته شده، پیروز اعلام شد و کارفرمای امریکایی، دکترعبدالله را که از نظر ذهنی، خودش را یک «جمیعتی جنگ سالار» قبول کرده بود، در دو دور، پیش پاهایش به تمکین خم کرد.
ولاديمير زلینسکی یک کمدین، یا به قول مردم، « مسقره‌ باز» است. سالهای 2015 - 2018 در یک سریال تلویزیانی موسوم به « خادم مردم»نقش ‌بازی کرد، که در آن روایت آموزگاری بیان می شود که به مقام ریاست جمهوری می رسد.

یکی از غلط اندازی های تاریخ اتفاقاً درهمین اکراین مشاهده شد که در هیچ کشوری چنین نشده بود.

سریال «خادم ملت» هنوز به پایان نه رسیده بود که بازیگر نقش رئیس جمهور - زیلینسکی در انتخابات ریاست جمهوری سال 2019 رئیس جمهور واقعی اکراین انتخاب شد.

این گزینه واقعاً از مردم بود؟

درعالم واقع، بعید است که بازیگر یک درامه، چنان ذهنیت عمومی را به طور طبیعی شکل دهد که همه یک زبان و متحدانه، به انتخاب یک هنرپیشۀ سریالی که خود داستان رئیس جمهور شدن هنرپیشه را بیان کرده، به یک ارادۀ ملی تبدیل شوند.

همه چیزدرازای چندین سال درچهارچوب یک برنامۀ همه جانبه اطلاعاتی - رسانه ای سازماندهی شده بود. عین همان چیزی که درافغانستان اتفاق افتاد و اشرف غنی پس از پنجاه سال، به صحنۀ قدرت آورده شد.

در اصل، زلینسکی مانند نسخه افغانی اش ( اشرف غنی) نه خادم مردم، بلکه خادم دنیای غرب بود. هدف از این همه صحنه‌سازی ها و سریال ها، به کار گیری جادوی مصرفی رسانه ای و زمینه سازی روانی برای جا اندازی یک چهرۀ مورد هدف در ذهنیت عمومی بود. آفرینش یک دست نشانده، در یک فرآیند نرم که نتیجه اش یک فتنۀ سخت افزاری درتاریخ اکرائین بود.

چه گونه می شود به آسانی باور کرد که شعور عمومی کرائین با تردستی گول خورد و در یک دورۀ حساس تاریخ سیاسی، فردی به صحنۀ زعامت کشور بالا آورده شد که حرفه اش خندانیدن خلق بود و از نفس دگردیسی های پیچیده در تاریخ یک کشور جنجالی چیزی سر در نمی آورد.

زمانی که پرسش بودن و نبود یک کشور مطرح است، یک مسخره ‌باز فاقد هرگونه تجربه سیاسی و دولت داری را بر سریر قدرت فراز آوردند. درین رویدادها، نوعی قرینه سازی تاریخی بین افغانستان و اکرائین را مشاهده می کنیم.

زلینسکی مانند اشرف غنی، به جای خدمت به مردم خود شان، به دستگاه سیاست برون مرزی امریکا در اروپا و افغانستان خدمت کردند. این خدمت، تباهی دو کشوری بود که چشم امید مردم به سوی آن ها معطوف شده بود.

زلینسکی بارمسوولیت تاریخی سنگین تری را بردوش می کشد. وی کشوری را به خرابه زار بدل کرد که نسبت به افغانستان از بسا جهات، رونق و برتری داشت. وی تاریخ خونی مردم اکرائین و روسیه را با شمشیری که نیروی های غربی به دستش داده بودند، دو نیم کرد.

میراث زلینسکی، ویرانی های غیرقابل جبران مادّی و معنوی به مردم اکرائین است. او دررشته های هزارسرِ پویایی های نهاد های اطلاعاتی خودش را در پیچید و گم کرد. از زرق وبرق آمد و رفت مقامات غربی به کی یف و خوش مشربی های رهبران اروپایی و بسته های تشویقی کم ارزش نظامی و اقتصادی، منافع اصلی کشورش را به حراج گذاشت.

اشتباه زلینسکی و ارکان راست گرایان، دست کم گرفتن موقعیت و سیاست راهبردی روسیۀ نو بود که تعریف ملی خود را از روی فرهنگ قدرتمند گذشته روسیه قدیم درحال نوشتن است. روسیه به دنبال تعریف اصلی تاریخ خودش، اما زلینسکی از تاریخ خودش به سوی امریکا در فرار بود.

اکنون، تاوان اصلی لغزش های فاحش راست گرایان را، مردم اکرائین می پردازند. درست مانند تاریخ معیوب افغانستان که تا راست کردن دو بارۀ قامت خویش، از گردنه های طاقت سوز باید بگذرد.

رهبری که استقلال واقعی را با بازی های سر به هوا و رسانه ای و تسلیم شدن به هیجان های فیشنی تولید شده در کارگاه الیگارش های هیولایی دنیای اسلحه فروشان و اربابان نفتی پروار شده در امریکا به فنا دهد، در ترازوی تاریخ چه موقعیتی خواهد داشت؟

کسی که با خام بازی و مسخره بازی برای حمله روسیه به خاک خود، زمینه سازی کرد، پایان کارش خیلی ناگوار خواهد بود. او می توانست آتش اختلافات را با عاقبت اندیشی خاموش نگهدارد و سهل توانست از نابودی کلیه زیرساخت های نظامی، اقتصادی و حیاتی اکرائین جلوگیری کند.

روسیه و اروپا سرنوشت مشترک دارند و جدا ناپذیر اند. درین میان، اکرائین با سرنوشت خویش بازی کرد.

برندۀ این جنگ، روسیه و امریکا هستند. روسیه، به هر بهایی شده، نگرانی های راهبردی خود را سر از نو مدیریت می کند، امریکا، از فروش جنگ ابزار ها و ناتوان شدن اروپا لذت می برد. جنگ اکرائین، دست آورد استخبارات امریکا بود که در نیمه راه، سهمیه پنجاه درصدی اش را پوتین از دستش ربود.

زلینسکی بعد ازین، مانند اشرف غنی به فراموش خانه می رود. او مأموریت خود را برای دیگران به سر رساند؛ آن چه باید بعد ازین اتفاق بیفتد، هشیاری به گرو رفتۀ جامعه اکرائین است که در گزینش رهبران خویش، شیفته و شیدای بازیگرانی نشوند که در کارگاه عملیات ذهنی غرب، پروریده شده و یک بار مصرف اند.

زلینسکی به زودی در همان موزیم محکومیت و فراموشی می رود که دریک گوشۀ تاریک آن، اشرف غنی نشسته است و دیوانه وار به سویش چشمک می زند.

تاریخ چه جادوگرِ فریب کاری است!


سیاست