خبر روز

ملا ها را در خارج شهر اعدام کرده و سپس به سربازان سوار فرمان داده شد که اجساد شان را زیر سم ستوران خویش لگد مال کنند. من در آن روز شاهد مجازات های دیگری هم بودم؛ از جمله در ملاء عام یک سارق را در داخل قفس حبس کردند که سرانجام از گرسنه گی جان باخت. در داخل پایتخت، توده هایی از مردم را می دیدم که قادر نبودند لحظات طولانی روی پا ایستاده بمانند. دکان ها به رسم اعتراض بسته شده و مساجد از ازدحام عابدان پر شده بود.  فقط صدای گریۀ خاموش زنان که قادر به فریاد کشیدن نبودند، سکوت سوگناک شهر را می شکست.

 نویسنده: رزاق مأمون

 از کتاب "شبهای روم"

 

 شاه امان الله چه گونه از دایرۀ محاصره کابل در رفت؟

شاه امان الله در روز چهارم تاخت وتاز نیروهای رزمی حبیب الله کلکانی از گردنه های شمال کابل، برای نخستین بار، درتاریخ کاخ نشینی سنتی خویش، چنان بر خود لرزید که تا دمِ مرگ از چاشنی نا مبارکِ آن شوکه و تلخی خوشی های از دست رفته، پیشانی بر صخرۀ ملالت می سائید.

به تاریخ 21 دسامبر 1928 در یک اقدامی شتابان، فرمان داد که شماری از زنان و کودکان برگزیدۀ خاندان شاهی به سرپرستی غلام صدیق خان همراه با جامه دان های پر از اسکناس «افغانی» و صندوقچه های جواهرات سلطنتی، به سواری هواپیما، رهسپار قندهار شوند. جعبه های جواهرات نایاب سلطنتی نزد شهبانو ثریا و مادرش سرور سلطان بود. امان الله از وهم آن که ناگاه در اثر احتمال یک چرخش خاینانۀ درباریان، به اسارت حبیب الله کلکانی درآید، پیشاپیش مغلوبِ کابوسِ دهشت شده بود. *

درسند رسمی حکومت نادر شاه آمده است که شاه امان الله « در محاربۀ سقو، غِش می کرد و مادرش او را تسلی می داد و از بزدلی، او را منع می کرد و به او می گفت که این بی تحملی تو، ننگِ نام اجدادِ غیورت است. ضعف ظاهر مکن که سلاطین دنیا ازین مراحل زنده گی بسیار دیده اند؛ فرض کن کشته شوی؛ مگر پادشاهی به جز تو در دنیا کشته نشده است؟ (1)

روزهای بعد که بنا بود خودش همراه با دایرۀ خاصان دربار به سواری طیاره به سوی قندهار پرواز کند، به شاه اطلاع رسید که «حرکت ازقصر سلطنتی تا میدان هوایی خطرناک» است. مقارن این احوال، مغز آشفتۀ شاه را در آن شب ها و روز ها، اخبار و اطلاعاتی آمیخته با واقعیت و شایعه از کار انداخته بود. جستارهایی از روایات رسمی مشعر اند که به شاه اطمینان داده شد که « برای سفر زمینی» هیچ نشانه ای تهدید در دو سوی جاده کابل - وردک مشهود نیست و موکب شاه همراه با محمود طرزی و یعقوب وزیردربار از کاخ سلطنتی به سوی جاده جنوب شهر به حرکت در آمد. (2)

ذهن همه واقعه نگاران سلطنتی و تاریخ نگاران«مستقل» مدیون این روایت است که شاه با انصراف از عبور زمینی از کاخ به سوی «میدان طیاره»، با یک قطار همراهان، به سواری موتر، در مسیر جادۀ غزنی به راه افتاد. همه جا از برف ضخیم پوشیده شده و بادی شدید هیاهو می کرد. « هشت ساعت سپری شد تا به شیخ آباد وردک رسیدند». شاه به حاکم غزنی تلفن زد که یک غند عسکر را در حاشیه جاده ای که وی از آن عبور می کند، جا به جا کند». (3)

با این وصف، شواهد و مدارک رو شده حاکی از آن است که سفر شاه امان الله به قندهار از راه زمین، با یک سری تعامل اطلاعاتی پیش هنگام میان حبیب الله خان کلکانی، شخص شاه و سفارت بریتانیا هم آهنگ شده بود.

بعد از فرونشینی گردوخاک جنگ برسر کابل و استقرار امیرحبیب الله در قلعه شاهی، یک نامۀ سری غلام نبی خان چرخی * در نشریۀ دیلی اکسپرس لندن انتشار یافت که گزارش محی الدین خان انیس- واقعه نگار دوره نادری و هم روایت وفاداران امان الله خان را زیر سوال می برد.

* برای توضیحات بیشتر دربارۀ غلام نبی خان، به پایان فصل حاضر، آویزۀ 1 سری بزنید.

در نامۀ غلام نبی خان چرخی به یکی از افسران اردوی شاهی، وقایع وحشتناکی تصویر شده است که  نشان می دهد در واپسین روزهای قبل از ترک کابل به سوی قندهار، به فرمان شاه، یک گروه از ملاهای شورشی، گردن به گردن در زمین دفن شده و سپس به شماری از سربازان سوار، فرمان داده شده بود که اجساد هلاک شده ها را لگد کوب کنند.

درنامۀ نبی خان، درواپسین روزهای فرار «خفیه» به سوی قندهار، نقل قول هایی از زبان امان الله خطاب به درباریانش ذکر شده بود که از هول وهراس شاه و خواص دربار از ریزش ناگهانی اوضاع درواپسین روزهای نگونساری سلطنت پرده برمی داشت.

درنامه نبی خان آمده بود:

چهار بجه صبح بود که امان الله با ابرام و تاکید، مشت خود را به روی میز کوبید و به من گفت:

من زنده نباشم که کابل سقوط کند. شما با افکار و نظریات تان، بروید به جهنم!

نبی خان حوالی نیمه شب دست به کار آشتی و جورآمد با شورشیانی شده بود که عقب دروازه های کابل رسیده بودند. او می نویسد: من درعمق چشمان پادشاه، توفانی از ترس و وحشت دیدم. برایم معلوم شده بود که هرگاه بیش ازین در آن جا باقی بمانم، چه سرنوشتی در انتظار من خواهد بود. بهتر بود تواضع کنان، بدون دردِ سر از صحنه بیرون بروم.

نبی خان در شرح دستور اعدام روحانیون گردن کش از سوی شاه امان الله خان می گوید:

سپیده دم، از کاخ شاهی بیرون زدم. باد سردی که از کوه های اطراف وزیدن گرفته بود، بر کرتی ساخته شده از پوست گوسفند که به تنم بود؛ نفوذ می کرد. من براساس قرار قبلی، مستقیم به یک نانوایی رفتم و مدت طولانی منتظر نفر همراهم - نصرالله ماندم. نصرالله همین که از راه رسید، بی آن که به شنیدن گزارش گفت و گوی من با پادشاه وقعی بگذارد، به ناگه از کوره در رفت و گفت:

من به خاطر کارها و خدماتی که تو به امان الله  خان کردی، به ریشت تف می اندازم!

در اول تصور کردم که نصرالله  علیه شاه امان الله شایعات بی بنیادی را چاق کرده است؛ اما وقتی گفت که امان الله یکی از روحانیون محلۀ ما را اعدام کرده، افکار من نیز برضد امان الله چرخید. وقتی در داخل خبازی کنار بخاری نشسته و چای می نوشیدیم، دو نفر از افراد حبیب الله ( کلکانی) به جمع ما پیوستند. آن ها از اهالی مناطق مرتفع کابل بودند. یکی شان دستور نامأ مستقیم به دست خط امان الله را برایم نشان داد که از جیب یک سرباز دولتی پیدا شده بود.  

امان الله در فرمان چنین نوشته بود: شب جمعه، ملا ها همراه سه محافظ به پغمان انتقال داده شوند. سرباز ها فقط وظیفه دارند آن ها را به محل تعیین شده تحویل بدهند.

پشت در پشت در پیاله چای می ریختیم که ناگهان  صدای غرش یک عراده زنجیر دار گوش های ما را انباشت و اطراف ما را صدا گرفت. سربازان فریاد زدند: این بی ایمان ها را راه بدهید. به این آدم های ناسپاس راه بدهید. معلوم بود که بازداشتی های داخل واسطه زنجیردار، روحانی هایی بودند که به سوی اعدام برده می شدند. وقتی فهمیدیم چه مجازاتی در انتظار شان است، خون در رگ های ما خشکید. آن ها ملا هایی شینواری بودند که علیه شاه به قیام برخاسته بودند.

ملا ها را در خارج شهر اعدام کرده و سپس به سربازان سوار فرمان داده شد که اجساد شان را زیر سم ستوران خویش لگد مال کنند. من در آن روز شاهد مجازات های دیگری هم بودم؛ از جمله در ملاء عام یک سارق را در داخل قفس حبس کردند که سرانجام از گرسنه گی جان باخت. در داخل پایتخت، توده هایی از مردم را می دیدم که قادر نبودند لحظات طولانی روی پا ایستاده بمانند. دکان ها به رسم اعتراض بسته شده و مساجد از ازدحام عابدان پر شده بود.  فقط صدای گریۀ خاموش زنان که قادر به فریاد کشیدن نبودند، سکوت سوگناک شهر را می شکست.

 

در خواست از حبیب الله

غلام نبی خان می گوید: هنوز فرصتی برای مصالحه باقی بود. من و نصرالله برای آخرین درخواست صلح، به دیدن حبیب الله بچه سقاء، در تاریکی شب از شهر خارج شده، و سواره در مسیرهای دشوار گذر به راه افتادیم. (4)

نبی خان چرخی براساس قرارقبلی درعقب دروازه کابل با حبیب الله کلکانی دیدار کرد؛ اما گفت وگوی دیرهنگام، چیزی را تغییر نمی داد؛ چون همه چیز دگرگون شده بود. او به حبیب الله خان «برای نجات کشور از یک جنگ مهیب» فراخوان داد. به سرعت متوجه شد که « ذهن حبیب الله برای پادشاهی آماده شده بود».

 مشارالیه می نویسد: افراد پاسگاه امان الله سه بار به سوی ما تیراندازی کردند و در هر سه بار به سوی شان برگشتیم تا ماجرا را شرح دهیم. اسب نصرالله زیر پاهایش به گلوله بسته شد و جان داد. پس هردو با یک اسب به راه ادامه دادیم و پنج ساعت بعد به اردوگاه نظامی حبیب الله رسیدیم.

ظرف روزهای نزدیک آخرین یورش بر کابل انجام می گرفت. هیچ صلح و سازشی با امان الله در کار نبود. بچه سقاء به من گفت که آن ها ( درباریان امان الله) چرا به من سقاء خطاب می کنند؛ مگر امان الله به کدام اصل و نسب خود می نازد؟ مغل ها که به سلطنت هند رسیدند به خاطر اصل و نسب شان بود؟ هر افغان تا زمانی که در راه دین و سنتش از روی راستی و صداقت می رزمد، مستحق سلطنت کابل می باشد.

به حبیب الله گفتم که من نان و نمک دودمان محمدزایی را خورده ام و امیدوارم جلو یک جنگ ناگوار علیه امان الله را سد شوم.

حبیب الله با صدای غرشناک گفت: تو مگر امان الله را در کشتن ملا ها یا تراشیدن ریش بزرگان محترم قوم تشویق نکردی؟ (5)

نبی خان نمی گوید که به حبیب الله خان در برابر سوالش چه پاسخی داده است.

غلام نبی خان چرخی، در نامه اش از آخرین روز و ساعات فرار شاه امان الله از کابل تصویری ارائه داده است. وی می گوید که شاه امان الله خان در لباس زنانه، سوار بر یک موتر خانواده شاهی، دقیقاٌ با عبور از پاسگاه « خط اول» بین نفرات حبیب الله کلکانی و نیروهای وفادار به دولت، به سوی قندهار به راه افتاده بود.

وی می نویسد: آتشباری رویاروی بین بین دسته جات اردو های رقیب درکابل جریان داشت. خطوط تلفن در همه جا از کارافتاده بود. امان الله از ظاهر شدن در جاده ها می هراسید. مردان مسلح در گوشه و کنار کاخ سرگرم دیده بانی بوده و پاسگاه های پلیس در هر پیچ و گوشه، افراز شده بود. افراد پلیس، جبراً مردم را به گشادن مغازه های شان وادار می کردند. مگر مردم از بی پولی شیر خریده نمی توانستند و نان هم قحط شده بود. حوالی بعد از ظهر سربازان گارد سلطنتی دست به شورش زدند. آن ها خواستار پرداخت حقوق معوقه شان بودند؛ حال آن که پولی موجود نبود. شامگاه به خاطر کمبود نان در بازار بی رمق شهر، شورش در گرفت و پلیس سواره بعد از دریافت دستور مقابله با شورش، مردم را متفرق ساخت. صدای اسلحه و گردش هواپیما ها و تک و توک گلوله باری ها درشهر پیوسته از نزدیک به گوش می رسید.

با تاریک تر شدن هوا، مردم کابل کلاه های اروپایی خود را در جایی جمع کرده و شلیک از پشته ها آغاز شد. مردم مثل دیوانه ها به پوشیدن لباس مُدل خارجی محکوم شده بودند. ناگهان یک موتر از راه رسید و مسیر خودش را به درون جمیعت باز کرد. مردم بنا داشتند آن را مورد حمله قرار دهند؛ مگر کسی صدا زد که سرنشینان موتر فقط زن ها هستند. بنا برین موتر درحالی که شاه مستعفی افغانستان در داخل آن بود، به آرامی از بین جماعت عبور کرد. 

درهرحال جنگ در روز های بعدی ادامه یافت تا آن که حبیب الله بالای تمام مدافعان غالب آمد و کار نگونساری پایان گرفت. پرده دوم این نمایش زمانی اجرا خواهد شد که آفتاب گرم بهاری توده های برف را که در حال حاضر تمام راه های را مسدود کرده است؛ ذوب کند. (6)

 

دراوضاعی که خروج شاه از پایتخت قطعی به نظر می رسید، رقابت بین مفرزه های اطلاعاتی و دپلوماتیک خارجی نیز آغاز شده بود. مأموران خارجی درنبرد خاموش، دستان همدیگر را می فشردند و گاه می پیچیدند. گفته می شد استالین به امان الله پیشنهاد پناهنده گی داده بود. *

* یک روزنامۀ اروپایی نوشت: امان الله که تاج سلطنت را ازدست داده « احتمالاً در شوروی پناهنده گی سیاسی دریافت خواهد کرد.»

The Coshocton Tribune, Wed, 23 Jan 1929

 

درسوی دیگر، منابع دپلوماتیک از همیاری انگلیس ها در خروج امن شاه امان الله از محاصرۀ نیروهای حبیب الله گزارش می دادند. *

*   درروزهایی که اضمحلال دولت امانی دیگر صورت واقعی به خود گرفته بود، منابع اطلاعاتی انگلیس سرگرم تغذیۀ افکارعامه در اروپا ازطریق شایعه پردازی بودند. طرفداران امان الله در اروپا، بدون آگاهی از ماهیت آوازه های هدفمند، شایعات نوشتاری روزنامه های غربی را فوری به ارگ کابل تلگرام می زدند و به این ترتیب، بر تشوش و تذبذب شاه و درباریان افزوده می شد. محاسبه آن بود که شاه زود تر میدان را خالی کند. چنان که شیکاگو دیلی نیوز به نقل از یونایتد پرس و آلتونا میرور به تاریخ 17 جنوری 1929 اطلاع داد. شایعاتی درپشاور پیچید که بچه سقاء کابل را به تصرف درآورده و شاه امان الله و برادرسردار عنایت الله را به اسارت در آورده اند.

Altona Mirror, Tuesday, Jan 17, 1929

 

شاه به تاریخ 14 جنوری1929 از کابل به قندهار رسید و درمحافل اروپایی، فرارشاه از کابل « پایان نفوذ شوروی برکابل و پیروزی دپلوماسی بریتانیا بر روسیه» تعبیر گردید. *

 *  روزنامه های برلین به روز 16 جنوری خلع امان الله و تعویض قدرت به عنایت الله را «پایان نفوذ شوروی بر کابل و پیروزی دپلوماسی بریتانیا بر روسیه عنوان کردند». روزنامه ها از قول منابع گفتند که اکنون مشخص است که انگلیس به امان الله موقع نخواهد داد که بر شورشیان غالب آید.

Marshfield News Herald- Wed, Jan 1929: منبع

 

کمک نجات بخش به عبور امان الله از حالت محاصره، به بیرون بازتاب نیافت، اما این اقدام به سرهمفریز سفیرانگلیس درکابل اعتبار بخشید. ازنظر ناظران بریتانیایی، هزیمت امان الله در آن شرایط برای برقراری امنیت کابل در کوتاه مدت، ضروری بود و خطراتی جدی را که سفارت انگلیس در کابل در فاصله بین دو آتش میان دو جناح مخالف با آن رو به رو شده بود، مرفوع کرد. 

 


سیاست