خبر روز

نقد یک توهم سیاسی و تأکید بر ضرورت بسیج ملی علیه استبداد قبیله‌محور در افغانستان

نویسنده: ثریا بهاء، منتقد و نویسنده

افغانستان در طول بیش از سه قرن گذشته تحت سلطۀ قبیله‌گرایی پشتون‌محور اداره شده ‌است. نظام سیاسی این کشور نه بر پایۀ ارادۀ مردم، بلکه بر بنیاد زور، ترور، بربریت، و ساختارهای سنتی قبیله‌ای استوار بوده است. در نتیجه، اقوام غیرپشتون، همواره با تبعیض سیستماتیک، حاشیه‌نشینی سیاسی و فرهنگی، و سرکوب مواجه بوده‌اند.

در شرایطی که تاجیکان به‌ویژه در بستر تمدن شهری و با ذهنیت مدنی زیسته‌اند، سلطۀ قبیله‌ای، ساختاری کاملاً بیگانه با فرهنگ شهرنشینی و عقلانیت سیاسی بوده است. این شکاف تمدنی، همواره عامل بحران، بی‌ثباتی و نارضایتی بین مردم بوده است.

در سه سال گذشته، با حاکمیت مجدد طالبان، رفتار غیر انسانی و زن‌ستیزانه آنها، زنان را از عرصه‌های آموزش، کار و زندگی اجتماعی کنار گذاشته و عملاً در خانه زندانی‌کرده است.

در این میان، برخی حلقات مهاجر در غرب طی ۲۵ سال گذشته نسخۀ فدرالیسم را برای افغانستان پیشنهاد کرده‌اند، بی‌آن‌که شرایط فرهنگی، تاریخی و سیاسی کشور را در نظر گیرند. این مقاله تلاش دارد این توهم سیاسی را نقد کرده و بر راهکار واقعی و ممکن یعنی بسیج مردمی و تغییر بنیادی ساختار قدرت تأکید نماید.

چرا فدرالیسم در کشورهای موفق نتیجه داده، اما در افغانستان نه‌تنها کارا نیست؟

۱. پیشینه‌ی تاریخی و فرهنگی متفاوت

فدرالیست های ما که کشورهایی مانند سوئیس، آلمان یا ایالات متحده امریکا که مثال می دهند ، قبل از فدرال شدن، هر یک تجربۀ زیست سیاسی مستقل، همزیستی مسالمت‌آمیز، و توافق تاریخی بر سر همکاری و مشارکت داشته‌اند.

در مقابل، افغانستان نه‌تنها فاقد چنین تجربه‌هایی‌ست، بلکه ساختار اجتماعی آن مبتنی بر تبعیض قومی، سلطۀ تاریخی یک قوم، و حذف سیستماتیک سایر اقوام است. در اینجا، فدرالیسم نه به معنای مشارکت، بلکه به‌احتمال زیاد به تقسیم مناطق نفوذ قومی، غارتگری و منازعات خونین منجر خواهد شد.

۲. فقدان قانون‌گرایی و نهادهای بی‌طرف

در نظام‌های فدرال موفق، نهادهایی چون دادگاه عالی، پارلمان، احزاب مستقل و مطبوعات آزاد تضمین می‌کنند که هیچ واحدی از چارچوب کشور خارج نشود.

اما در افغانستان، نه نهادهای ملی بی‌طرف وجود دارد، نه رسانه مستقل گسترده، و نه حتی حزب سراسری و ملی. در نبود قانون و نهادهای بی‌طرف، فدرالیسم می‌تواند به منبع جنگ داخلی تبدیل شود.

۳. نبود وجدان ملی مشترک

در کشورهای موفق فدرال، با وجود تفاوت‌های زبانی یا منطقه‌ای، همۀ مردم دارای هویت ملی مشترک هستند. آلمانی‌ها، سوئیسی‌ها و آمریکایی‌ها، با وجود تفاوت‌های محلی، خود را ملت واحد می‌دانند.

در افغانستان، حتی مفهوم "ملت" برای بسیاری از اقوام به رسمیت شناخته نشده، و برخی جریان‌های پشتون هنوز دیگران را "اتباع درجه‌دو" می‌دانند. فدرالیسم در چنین فضایی می‌تواند تبعیض را رسمیت بخشد نه حل کند.

۴. تجربه تلخ تمرکز و سلطه‌گرایی

در افغانستان، فدرالیسم نه از سوی صاحبان قدرت سنتی (یعنی پشتون‌ها)، بلکه از سوی اقوام محروم مطرح شده است. اما هیچ پشتون بانفوذی حاضر به واگذاری قدرت نیست. پس اگر فدرالیسم هم اجرایی شود، باز هم از بالا به پایین و از سوی حاکمیت مرکزی طراحی خواهد شد، که این خود نقض ماهیت فدرالیسم واقعی است.

از سوی دیگر، اکثریت مطلق پشتون‌ها هیچ علاقه‌ای به فدرالیسم ندارند. نه‌تنها چهره‌های بانفوذ این قوم از تقسیم قدرت سخن نمی‌گویند، بلکه آنان حاکمیت ۳۰۰ ساله‌ی مورثی را حق طبیعی خود می‌دانند. ساختار قدرت سنتی در میان آنان مبتنی بر مالکیت انحصاری بر دولت است، و هرگونه مشارکت دیگران در قدرت، به‌مثابه تهدید برای این هژمونی تلقی می‌شود. بی‌دلیل نیست که حتی یک رهبر برجسته‌ی پشتون از فدرالیسم دفاع نکرده است.

پاسخ به فدرالیست‌های مهاجر: بله، فدرالیسم در غرب نتیجه داده، اما نه صرفاً به‌دلیل خود ساختار فدرال، بلکه به‌خاطر بستر فرهنگی، نهادهای قانونی، ارادۀ تاریخی مردم برای مشارکت و وجدان ملی مشترک.

از این‌رو، فدرالیست ها ُدگم عملاً تنها در حد شعارهای مهاجرین در غرب باقی مانده است؛ شعارهایی که اگرچه نیت عدالت‌خواهانه دارند، اما فاقد امکان تحقق در میدان واقعی سیاست داخلی افغانستان‌اند. در واقع، این شعارها می‌توانند نوعی تسکین روانی یا انحراف از اقدام مؤثر نیز تلقی شوند، چرا که تغییر قدرت با شعار ممکن نیست.

افغانستان فاقد این بسترهاست، مردم افغانستان بیشتر از ۹۰در صد بیسواد و غرق در خرافات اند، بنابراین، فدرالیسم در افغانستان نه‌تنها راه‌حل نیست، بلکه ممکن است منجر به تشدید شکاف‌های قومی، جنگ داخلی، و فروپاشی کشور شود.

افغانستان در مرحله‌ای حساس از تاریخ خود ایستاده است. سرنوشت آن را نمی‌توان با شعارهای پرطمطراق در تبعید تغییر داد. فدرالیسم، اگرچه در کشورهای با سابقه‌ی همکاری دموکراتیک موفق بوده، اما در افغانستانِ مبتنی بر تبعیض، قبیله‌گرایی و سلطه‌ی انحصاری، غیرعملی، ناموجه و حتی گمراه‌کننده است. تنها با آگاهی، اتحاد و اقدام درونی، می‌توان راهی به سوی عدالت، مشارکت و آینده‌ای بهتر گشود.

پیشنهاد: بسیج ملی علیه استبداد قبیله‌محور در افغانستان/


سیاست