خبر روز

آیا براستی برای ترکیه منافع «ترک‌تباران» افغانستان مهم است؟

نویسنده: نورالله ولی زاده، نویسنده و تحلیلگر سیاسی، مخصوص برای "سنگر"

یادداشت قبلی در مورد مداخلات ترکیه در افغانستان را با پرسش فوق به پایان بردیم. حالا به پاسخ این پرسش می‌پردازیم. ترکیه خود را مدافع منافع ترک‌تباران افغانستان می‌داند. در این مقال در مورد درستی این ادعا کند و کاو خواهیم داشت. این نکته هم دور از نظر نیست که تعریف منافع ازبیک‌های افغانستان از دید ترکیه می‌تواند متفاوت از آن‌چیزی باشد که ازبیک‌های افغانستان آن را برای خود تعریف می‌کنند.

ترکیه در یک تصویر کلان جهانی و منطقه‌ای به ازبیک‌های افغانستان نگاه می‌کند  و به صورت طبیعی منافع آنان را نیز براساس همان نگاه و تصویر کلان تعریف می‌کند.

اما واقعیت‌های عینی افغانستان و بافت اجتماعی-فرهنگی این کشور به‌گونه‌ای است که امکان تعریف منافع یک گروه قومی از بیرون را با دشواری مواجه می‌سازد. به عبارت دیگر، ترکیه نمی‌تواند منافع ترک‌تباران افغانستان را دقیق تعریف نماید. البته پرداختن به این پرسش که منافع ترک‌تباران افغانستان دقیقاً چیست، ایجاب پرداخته جداگانه را می‌نماید. در این مقال به صورت مشخص روی این پرسش تمرکز خواهد شد که آیا برای ترکیه منافع ترک‌تباران افغانستان مهم است یا خیر.

هرچند شاید در یک نگاه دیگر پرسش اخیر از نظر بسیاری‌ها دقیق نباشد و از اساس نادرست تلقی شود و این‌گونه استدلال شود که منافع ازبیک‌ها و منافع ترکیه با هم مشترک است. اما باید گفت که چنین نیست. ترکیه با وجود اشتراکات تباری و فرهنگی و زبانی با ازبیک‌های افغانستان، منحیث یک دولت-ملت جدید منافع خاص خودش را دارد که جدا از منافع ازبیک‌های افغانستان است.

دولت‌های منطقه ما اکثراً وضعیت مشابه دارند. آنان از یک طرف مقید و مکلف به تامین«منافع ملی» خود شان هستند که عبارت است از فراهم کردن زندگی امن و مرفه برای شهروندان ساکن در قلمرو جغرافیایی شان، صرف نظر از تعلقات تباری و قومی آنان، اما از طرف دیگر تعلقات تباری و فرهنگی بیرون مرزی‌ای وجود دارند که حمایت و دفاع از گروه‌های قومی هم‌تبار و هم‌نژاد نیز بخشی از مکلفیت‌های دولت‌ها به شمار می‌رود که باید به آن رسیدگی شود. البته در یک دید کلان، حمایت از گروه‌های قومی هم‌تبار در بیرون از مرزهای ملی، که زمینه‌ساز ایجاد و توسعه روابط تجاری، اقتصادی و فرهنگی میان کشورها می‌گردد، نیز برای بسیاری از کشورها از بُعد منافع ملی و حتا حالا امنیت ملی نیز قابل تعریف است. با این حال، «نگاه ابزاری به اقوام هم‌تبار بیرون از قلمرو ملی یک کشور در جهت کسب منافع ملی» یک چیز است و «حمایت ارزش‌مدارانه از اقوام هم‌تبار در بیرون از مرزهای ملی» چیز دیگری است که باید به آن به دقت نگریسته شده و از هم تفکیک شود.

در واقع اینجا بین سیاست‌های داخلی و خارجی تداخل موضوعی و مفهومی بوجود می‌آید که گاهی این تداخل به تعارض و تضاد کشیده می‌شود و دولت‌ها را با چالش جدی مواجه می‌کند. بخصوص برای دولت‌هایی مثل ترکیه، ایران و هند که ادعای مرکزیت و محوریت فرهنگی-تمدنی در منطقه ما را دارند، این دشواری بیشتر می‌شود.

این دشواری به گونه‌ای است که دولت‌های منطقه را در موارد زیادی بر سر این دو راهی قرار می‌دهد که از میان منافع اقوام هم‌تبار بیرون مرزی و منافع شهروندان درون‌مرزی کدام یک را اولویت و اهمیت دهند. به‌ویژه آنگاه که این منافع در تضاد با هم واقع شده و دولت‌های «مرکز» مجبور به انتخاب یکی از دو گزینه باشند.

ترکیه از نظر جغرافیایی در موقعیتی دشواری قرار دارد. این کشور از یک طرف در معرض کشمکش‌های شرق و غرب قرار دارد و از طرف دیگر در معرض کشمکش‌های عرب و عجم و از طرف دیگر در معرض کشمکش‌های اسلامیزم و سکولاریزم. ترکیه هم‌چنان از نظر سطح رفاه اجتماعی شهروندانش خود را در زمره دولت‌های رفاه اروپایی قرار می‌دهد که چنین دولت‌هایی بیشتر مجبورند که به رفاه و آسایش شهروندان ساکن در قلمرو خویش توجه داشته باشند تا این‌که مثلا در نقش «قهرمان نجات» اقوام هم‌تبار بیرون‌مرزی ظهور کنند! هرچند تا کنون ترکیه توانسته به نحوی میان این همه تعارضات سازشی ایجاد کرده و به پیش برود اما این تعارضات همواره دولت ترکیه را در معرض تهدید قرار می‌دهد. وقتی ترکیه درگیر این جدال‌ها می‌شود، شاید برایش دشوار باشد که اولویت را در موارد زیادی به منافع اقوام ترک‌تبار بیرون از ترکیه بدهد.

اگر به تجارب چند دهه اخیر در افغانستان اشاره شود که ترکیه تلاش کرده نقش حامی و حافظ منافع ازبیک‌ها و ترکمن‌ها، یا همان ترک‌تبارها*، را بازی کند، می‌توان گفت که این کشور در مواقعی که برسر دو راهی منافع ملی و منافع اقوام ترک‌تبار قرار گرفته، منافع ملی خود را نسبت به منافع ترک‌تباران افغانستان ترجیح داده است. این سیاست ترکیه در قبال ترک‌تباران افغانستان مصداق این گفته عامیانه است:«آب تا گلو بچه زیر پای!»

حزب جنبش ملی افغانستان به رهبری مارشال دوستم که به هرحال سازمان سیاسی ازبیک‌ها دانسته می‌شود و خود را مدافع منافع ازبیک‌ها می‌داند در بسیاری از مواقع حساس براساس منافع ترکیه مواضعی اتخاذ کرده که به زیان ازبیک‌های افغانستان بوده است. این امر به صورت واضح نشاندهنده این واقعیت است که ترکیه بخاطر منافع ملی خودش ترک‌تباران افغانستان را وادار به اتخاذ مواضع زیانبار کرده است. البته چنان‌که گفتیم، تشخیص منافع ازبیک‌ها مبحث جداگانه‌ای است که بعدتر به آن پرداخته خواهد شد. قدر مسلم این‌که حزب جنبش و مارشال دوستم دستکم در بیست سال اخیر با عمل کردن براساس مشوره‌های ترکیه، جایگاه و اعتباری سیاسی و نظامی خود را تا حدودی از دست داده و در درازمدت این به نفع ازبیک‌ها نیست.

در واقع به مرور زمان حزب جنبش و مارشال دوستم بیشتر تحت تاثیر ترکیه قرار گرفته و حالا این حزب بیشتر رابطه این حزب با ترکیه بیشتر از آن‌که بازتاب روابط استراتیژیک یک حزب با یک دولت حامی باشد، بازتاب یک نوع رابطه‌ای است که می‌توان آن رابطه گروگان‌گیر و گروگان عنوان داد! به بیان دیگر، ترکیه با افزایش تاثیر و نفوذ خود درحزب جنبش این حزب را به ملعبه‌ای در راستای پیشبرد بازی‌های پیچیده خود در افغانستان مبدل کرده است.

در بیست سال گذشته، مارشال دوستم دست به ایتلاف‌های سیاسی و اقداماتی زد که خلاف میل و خلاف مسیر سیاست‌ورزی بایسته برای حزب مقتدر جنبش ملی بود. حزب جنبش ملی با داعیه عدالت‌خواهی به میدان آمد و از همان نشانی صاحب جایگاه در پهنه سیاست افغانستان شد. جنبش ملی فقط با حفظ هویت عدالت خواهی و ضدیت با استبداد و جنگ و ستیز با طالبانیزم و پشتونیزم می‌تواند جایگاه و اعتباری در افغانستان داشته باشد. اگر این هویت خود را از دست بدهد، حفظ اقتدار نیز برای این حزب ممکن نخواهد بود.

حفظ هویت عدالت‌خواهانه جنبش ملی به این معناست که این حزب در کنار احزاب مقتدر شمال قرار داشته باشد و در اتحاد و همسویی با این احزاب حریم خود را از تعرض و تجاوز و استیلای نیروهای جنوب که ضدیت سازمان‌یافته با تمامی اقوام و احزاب شمال دارند، نگهدارد. اما چنان‌که اشاره شد، حزب جنبش در بیست سال اخیر بیشترینه خلاف این عمل کرده است.  این حزب گاهی در کنار کرزی علیه نیروهای شمال موضع گرفت و گاهی در کنار غنی. ایتلاف‌های حزب جنبش ملی با احزاب جمعیت و وحدت نیز پایدار نماند و این ناپایداری اگر تا حدی به دو حزب یاد شده مرتبط بود، تا حدودی مرتبط به مشوره هایی بود که ترکیه به حزب جنبش می‌داد. در واقع ترکیه همواره خواسته است که از اتحاد احزاب و چهره‌های نظامی-سیاسی شمال به نفع اهداف خود استفاده ابزاری کند.

به عبارت دیگر، مشوره های ترکیه باعث شده که حزب جنبش و مارشال دوستم تبدیل به یک بازیچه سیاسی در معادلات سیاسی شود و ثبات و پایداری و وقار خود را از دست بدهد. این امر باعث افت شدید اعتبار جنبش ملی در نزد احزاب و اقوام شمال می‌گردد که در درازمدت زیان‌های جبران ناپذیری به حزب جنبش ملی و ازبیک‌ها خواهد داشت. در واقع ترکیه در بیست سال اخیر همواره مشوره‌اش به حزب جنبش این بوده که از یک سیاست «واقع‌گرایی» پیروی کند. سیاستی که اتحاد پشتون و ازبیک برای کسب منافع کوتاه مدت را منحیث یک فرصت غنمیت شمرده و از آن بهره‌برداری کند. این سیاست همان سیاستی است که شما از میان دو تیم فوتبال طرفدار تیم برنده باشید! هر تیم برنده شد، ما طرفدار همان هستیم! این سیاست در کوتاه مدت شما را از خوان قدرت بهره‌مند می‌کند اما در درازمدت اعتبار تان را نزد متحدین و دوستان استراتیژیک کاهش می‌دهد. استفاده بی‌رویه از این روشِ فرصت‌طلبانهِ سیاسی در جامعه افغانستان به شدت مذموم پنداشته می‌شود.

البته این نکته ای است که در چارچوب«ترجیح منافع ملی ترکیه برمنافع اقوام هم‌تبار» قابل تحلیل و ارزیابی است. ترکیه براساس منافع ملی خودش، ترجیح میدهد که ازبیک‌ها با پشتون‌ها منحیث یک گروه قومی که قدرت را در دست دارند وارد تعامل باشند. هرچند این تعامل در تضاد با سیاست‌ها و راهبردهای مورد نظر ازبیک‌های افغانستان باشد! این روش در واقع روش رقابتی میان احزاب سیاسی در نظام‌های دموکراتیک است اما در جامعه بدوی و سنتی افغانستان کارگیری از چنین روشی، که برپایه ایده«سیاست دوست و دشمن دایمی ندارد» استوار است، کارساز نیست و منجر به بدگمانی‌هایی می‌گردد که جبران آن برای احزاب قومی ساده نیست.

در تازه‌ترین مورد شاهد هستیم که ترکیه مارشال دوستم و جمع دیگری از سیاسیون شمال را بعد از سقوط حکومت غنی، میزبانی کرد و به آنان اجازه نداد وارد جنگ با طالبان شوند. با این امید که ترکیه از طریق مذاکره با طالبان به اهداف مورد نظرش برسد. طوری‌که دیده شد، این سیاست ناکام بود و زیان آن حالا بیشتر متوجه حزب جنبش و ازبیک‌ها است. برای حزب جنبش بهترین گزینه جنگ با طالبان و قرار داشتن در صف نیروهای ضد طالب در شمال است. مارشال نباید با انتخاب گزینه‌ای که بسیاری‌ها آن را تبعید خودخواسته می‌دانند از میدان جنگ به دور باشد. به عبارت دیگر، حضور فعال حزب جنبش و مارشال دوستم در صحنه نبرد با طالبان چیزی است که منافع حزب جنبش و ازبیک‌ها آن را ایجاب می‌کند اما منافع ترکیه ایجابات خاص دیگری دارد که باعث می‌شود مارشال دوستم برای مدت نامعلومی از معرکه به دور نگهداشته شود!

به نظر نمی‌رسد که ترکیه این موضوع را نداند. ترکیه به خوبی می‌داند که حضور مارشال دوستم در صحنه جنگ به اعتبار و جایگاه سیاسی-نظامی او در آینده حیاتی است اما با آنهم وقتی ترکیه مانع برگشت مارشال دوستم به میدان جنگ می‌گردد به این معناست که ترکیه منافع ملی خود را که در حال حاضر در همسویی با غرب، پاکستان و طالبان قابل حصول‌تر می‌نماید، نسبت به منافع ازبیک‌های افغانستان، شخص مارشال دوستم و حزب جنبش ملی مرجح می‌شمارد.

***

*ترک‌تباران، اصطلاح برساخته جدید است و در ساخت این اصطلاح نیز ترکیه نقش اساسی داشته است. این اصطلاح در سال‌های اخیر به ویژه در دوره حکومت غنی رواج زیاد یافت که در راستای جمع کردن اقوام مختلف با ریشه‌های تباری نسبتاً مشابه زیر یک چتر واحد است تا از آن منحیث یک کلیت بزرگتر سیاسی استفاده صورت گیرد. این اصطلاح، ازبیک‌ها و ترکمن‌ها و بعضی از اقوام کوچک دیگر ساکن در شمال را زیر یک عنوان قرار می‌دهد. به عبارت دیگر، نفس برساختن چنین اصطلاحی یک رویکرد سیاسی 


سیاست

مقاومت دوم

16-خرداد-1404 By admin

اسباب بازی های پشتونیزم،…

درباره‌ی خطر شکاف میان تاجیک‌ها و ه

ژئوپلیتیک

27-خرداد-1404 Hits:4411 ژئوپلیتیک By admin

سرهنگ آمریکایی: «اول امریکا،…

چرا امریکا نباید فریب اسرائیل را بخورد؟

دین

31-ارديبهشت-1404 By admin

جهان عرب؛ مردان محجبه…

از اسلام کشور های عربی تا اسلام افغانستا