ایالات متحده و شرکای آن چه "بمب های مخفی" را در زیر آسیای مرکزی قرار می دهند؟
نویسنده: فرید احمد، سردبیر "سنگر"
در یکی از چهارراههای شهر کابل، طالبان کرهای را با مرزهای "جدید" افغانستان نصب کردند. در عین حال، قلمرو کشور تقریباً دو برابر شده و مرزهای کشورهای دیگر تغییر کرده است. ایران مشهد، زاهدان و کرمان را از دست داد، اما ساحل شرقی دریای خزر و دسترسی به گرجستان را بدست آورد. پاکستان بدون اسلام آباد و بیشتر بلوچستان ماند. کشمیر استقلال یافت اما به منطقه خودمختار سین کیانگ چین ملحق شده است. تاجیکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و ازبیکستان به خاک قزاقستان کوچ کردهاند که افغانستان با آن هممرز است. علاوه بر این، قطر از نقشه ناپدید شد و اوکراین در مرزهای ۲۰۱۳ قرار گرفت. این چیست؟ تخیلات جسورانه اما غیر واقعی طالبان یا هدفی برای اقدامات خاص آینده؟
اما نه تنها طالبان و حامیان آنها هستند که میخواهند نقشه منطقه را به خواست دل خود ببینند. اگر وقایع کنونی جهان را تلاشی برای تقسیم جدید جهان بدانیم، در می یابیم که قدرت های منطقه ای و جهانی با برنامه های خود بسیار به موقع وارد این کارزار می شوند. هدف همه آنها تحت نفوذ خود درآوردن قلمروهای اتحاد جماهیر شوروی سابق به ویژه آسیای مرکزی و نابودی نظام منطقهای سیاسی و امنیتی موجود است.
به یاد بیاوریم که چه کسانی قصد خود را برای تغییر مرزهای کشورهای آسیای مرکزی ابراز کردند. سازمان کشورهای ترک انجمنی است که شامل قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، ترکیه و آذربایجان می شود. به عنوان ناظر - مجارستان و اخیراً ترکمنستان. در کنگره هشتم این سازمان، این کشورها مفهومی به نام "چشم انداز جهان ترک - ۲۰۴۰" را پذیرفتند. این سند باید به "نقشه راه" برای تعمیق همکاری در زمینه های اولویت دار از جمله ایجاد اتحاد نظامی کشورهای ترک تبدیل شود. این انجمن یکی از اندیشه های پان ترکیسم تلقی می شود که از طریق گسترش نرم خارجی "جهان ترک" زمینه ایجاد "توران بزرگ" و "ارتش توران" را فراهم می کند. در عین حال، جغرافیای "توران بزرگ" کاملاً گسترده است و حتی در نقشه نیز مشخص شده است. سال گذشته نقشه جهان ترک توسط دولت باهچلی رهبر حزب جنبش ملی ترکیه (گرگ های خاکستری) به رئیس جمهور ترکیه اهدا شد (عکس بالا).
علاوه بر کشورهای عضو سازمان کشورهای ترک، تاجیکستان و تقریباً ۲۰ واحد مأموری فدراسیون روسیه (یاقوتستان، بریتستان، ایرکوتسک، آلتای، خاکاسیا، تووا، اومسک، نووسیبیرسک، قرغن، چلیابینسک، اورنبورگ، سامارا، ساراتوف، اولیانوفسک، پنزا، آستاراخان، باشقیریا، تاتارستان، داغستان) نیز به عنوان این قلمرو مشخص شده اند.
در ادامه در مورد پروژه های دیگری صحبت خواهیم کرد که حتی سالم ترین ذهن نیز ممکن است آن ها را هضم نکند...
"کوره طالبانی"
طرح هایی برای نقشه برداری مجدد منطقه از قبل وجود داشت. یکی از آن ها همان امارت اسلامی طالبان است که برای بار دوم تلاش دارند آن را بر دوش منطقه سوار کنند. جدا از “کوره طالبانی”، در گذشته، برخی از شخصیت های طالبان نیز اعلام کرده بودند که مرزهای امارت اسلامی تنها به افغانستان محدود نمی شود و حداقل شامل پاکستان، ایران، آسیای مرکزی و قلمرو مسلمان نشین چین خواهد بود. القاعده و داعش از همان ابتدا این قلمرو را "ولایت خراسان خلافت اسلامی" خود ارزیابی می کنند.
اما باید اعتراف کرد، که "امارت اسلامی" طالبان یک طرح واقعی و عملی تر دولتی است که هسته اصلی آن قبلاً گذاشته شده است. این دولت با وجود اینکه هنوز توسط هیچ کشوری در جهان به رسمیت شناخته نشده است، دارای ارتشی تا دندان مجهز و قلمرو خود است. حدود ۲۰ سازمان و گروه تروریستی از نظر اعتقادی، حتی از نظر ظاهری و تسلیحاتی شبیه به طالبان را تحت کنترل دارد و از همه مهمتر، آنها نماینده تمام کشورهای اطراف هستند و می توانند به عنوان پیشتاز در پیشروی طالبان در خارج از افغانستان عمل کنند. مهمتر از همه، طالبان به طور هفتگی ۴۰ میلیون دلار از ایالات متحده آمریکا (به طور رسمی) و کمک های مالی و مادی منظم از سایر کشورهای دور و نزدیک دریافت می کنند.
در عین حال تمام منابع معادن، مالیات، عواید گمرکی و سایر عواید کشور را در اختیار دارند (نمونه کوچک هر ۲۴ ساعت بیش از ۱۰۰ طیاره از آسمان افغانستان تردد می کنند و هر طیاره ۶۰ هزار افغانی درآمد می آورد که ۱۸۰ میلیون افغانی (۲ میلیون دالر) در ماه است).
تمام این سود به خزانه دولت می رود و از آنجا هم ارتش طالبان و هم سازمان های تروریستی تمویل می شوند. برای روشن شدن موضوع، یک رقم دیگر میآوریم: در گذرگاه مرزی شیرخان بندر در مرز تاجیکستان و افغانستان به مدت ۱۵ ماه، دولت قبلی افغانستان ۱۰ میلیون افغانی (حدود ۱۱۵ هزار دلار) عواید گمرکی میگرفت، اما طالبان ۳۶۰ میلیون افغانی (۴.۱ میلیون دالر) برای این مدت دریافت کرده است.
به این دلایل و دلایل دیگر، پروژه "امارت اسلامی" که توسط مدیران جنگ افغانستان راه اندازی شد، از همه جدی تر و خطرناک تر است. می توان گفت که این پروژه بسیار موفق آنهاست. حملات تحریک طالبان پاکستان، یکی از متحدان منطقه ای طالبان افغانستان، در پاکستان نشانه آشکاری از نگنجیدن “امارت اسلامی” در مرزهای افغانستان است. علاوه بر همه اینها، سفارت آمریکا باید به کابل بازگردد و مهم ترین بخش های پروژه آغاز می شود. همانطور که یکی از سیاستمداران آمریکای لاتین گفت: "تنها کشوری که دچار انقلاب نمی شود ایالات متحده است زیرا سفارت آمریکا در آنجا وجود ندارد."
"طبل ترکی"
اما پشت این همه پروژه های عجیب و غریب و گاه موزاییک "توران"، "خراسان" و... چه چیزی نهفته است؟ پاسخ به این سوال خیلی سخت نیست. به نظر می رسد قدرت های جهانی و منطقه ای در این توهم هستند که جهان در آستانه یک تقسیم بندی جدید است و آنها می توانند برنامه های بزرگ خود را بر اساس هر ایده جذاب و یکمصرفه که به ذهنشان خطور کند، روی میز بگذارند.
سازمان کشورهای ترک که در سال ۲۰۰۹ تحت عنوان شورای ترکی ایجاد شد، هرگز توجه مرحوم اسلام کریموف، رئیس جمهور سابق ازبیکستان را به خود جلب نکرد. به نظر میرسد او فهمیده بود که این پروژه به نفع ترکیه و شرکای آمریکایی و اروپایی آن است که میخواهند کشورهای ترکنشین شوروی سابق (آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان و ازبیکستان) را نه تنها از کنترل روسیه خارج کنند، بلکه آنها را علیه روسیه و رقیب جدیدشان در این میدان - چین نیز مورد استفاده قرار دهند. ازبیکستان تنها در سال ۲۰۱۸ به عضویت این سازمان درآمد. و نورسلطان نظربایف بیشتر جذب اتحاد اقتصادی اوراسیا (EurAsEC) بود، زیرا او فهمید که هر اتحادیه بدون روسیه در منطقه مملو از مشکلات بزرگ است.
سیاستمداران آگاه کشورهای ترک آسیای مرکزی به خوبی میدانند که ترکیه میخواهد آنها را به خاطر منافع خود و غرب در رویارویی با روسیه و چین قربانی کند. روابط آنکارا با ترکهای افغانستان نشان داده است که این کشور هرگز به سرنوشت ترکها علاقهمند نبوده و از این رو همواره آنها را قربانی منافع خود کرده است.
این روزها به نظر می رسد آذربایجان با توجه به اینکه قره باغ کوهستان را با کمک ترکیه و آمریکا باز می گرداند و قرقیزستان در وضعیت ناامیدی و مشکلات اقتصادی و همچنین مشکل مرزی با تاجیکستان، با ذوقزدگی با "طبل ترکی" و در عین حال بر اعصاب شرکای سنتی و همسایگانشان بازی می کنند. سدیر جباروف حتی در بازیهای عشایری در ترکیه شرکت کرد تا رجب طیب اردوغان و غرب را خشنود کند اما در جشن تولد ولادیمیر پوتین شرکت نکرد.
قزاقستان و ازبیکستان محتاط هستند و تمایل جدی برای اتحاد جدید نشان نمی دهند، به ویژه با ترکیه که جز جاه طلبی ها و بازی های تاکتیکی پتانسیل دیگری برای اجرای چنین پروژه بزرگی ندارد. در عین حال، آنها درک می کنند که اول از همه، همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان مهم است، زیرا طبق فرهنگ آسیای مرکزی، “همسایه به حق خدا برابر است” و دخالت فردی از خارج برای حل اختلافات همسایگان کاملاً ناپسند و شرمآور است.
و جالبترین چیز: اگر گنجاندن تاجیکستان در این پروژه جنون باشد، پس ادعای سرزمینهای روسیه، بزرگترین قدرت هستهای جهان، "خودکشی" یا بازی با دم شیر است. میتوان عواقبش را تصور کرد.
"قند پارسی"در مجموعه پروژه های مختلفی که در اتاق های سرویس های مخفی در غرب در حال آماده سازی است، ائتلاف یا دولتی بر اساس ایده فارسی زبانی منتفی نیست. بر اساس اطلاعات موثق منابع سنگر در اروپا، MI6 بریتانیا پیش نویس یک کشور جدید را بر اساس این ایده در افغانستان تهیه کرده است که در آینده باید شامل ایران و تاجیکستان نیز شود. به همین منظور، فردی به نام عبدالحق نسیمی (در عکس)، یکی از بازرگانان و سیاستمداران تاجیک افغانستان، از افراد نزدیک به استخبارات بریتانیا، این کار را آغاز کرد. او قرار است حزب دموکراتیک آریانا باختر را ایجاد کند و به همین منظور امروز، ۲۱ دسامبر، نشستی در مرکز پژوهشی فردوسی لندن برگزار می شود که باید با “نان شام و موسیقی زنده" به پایان رسد.
برخی از رسانه های منطقه نیز در حال انتشار اخبار جعلی در همنوایی با این قبیل پروژه ها هستند. کانال تلگرامی "مرکز مطالعات تاجیکستان" که ظاهراً با اطلاعات ایران مرتبط است، گزارش داد که “امریکای ها توانستند حاکمیت تاجیکستان را با ارائه طرح ایجاد تاجیکستان بزرگ با خود همراه کنند. این طرح بر اساس نقشه استراتژیست های غربی باید با ادغام مناطق شمالی افغانستان با تاجیکستان تشکیل بشود ”.
جای تعجب نیست که استخبارات بریتانیا پروژه ایجاد یک کشور فارسی زبان بین "امارت اسلامی" پشتون و سازمان کشورهای ترک را به دقت و آگهانه روی میز گذاشت. اطلاعات ایران در انتشار اخبار جعلی استاد است. در پی بهبوهه رویدادهای جهانی، پرتاب اطلاعات جعلی درباره پروژه تاجیکستان بزرگ به افکار عمومی منطقه، به ویژه با مشارکت آمریکا، متحد استراتژیک طالبان، در نوع خود بی نظیر است. ایالات متحده آمریکا پس از ۲۰ سال حضور در افغانستان، قدرت را به طالبان پشتون تسلیم نمود و نه به مقاومت ضد طالبان به رهبری تاجیک ها و به این ترتیب انتخاب خود را کرد.
اگر استخبارات انگلیس با گذاشتن “قند پارسی” در دهان فارسی زبانان میخواهد طالبان را بیدار کند و زمینه را برای جنگی جدید در افغانستان فراهم سازد، "تاجیکستان بزرگ آمریکایی" باید روسیه، چین و طالبان را در برابر تاجیکستان و به نوبه خود طالبان علیه ایالات متحده آمریکا قرار دهد. چه قشنگ اندیشیده شده! چیزی برای گفتن نیست!
همین کانال تلگرامی "مرکز مطالعات تاجیکستان" آنقدر از واقعیت های منطقه ای فاصله دارد یا عمداً می خواهد روابط روسیه و تاجیکستان را به خرابی بکشد که برای این کار حتی یک مصاحبه یا بهتر است بگوییم توهمات یک کارشناس قرقیزرا منتشر کرد که ادعا می کند امریکا در صدد تبدل تاجیکستان به یک اوکراین جدید است. اگرچه تاجیکستان قابل اعتمادترین شریک روسیه در آسیای مرکزی تلقی می شود، اما در برخی از پروژه های غربی خواستار نوعی اتحاد علیه روسیه نیست و مهمتر از همه، "قلعه جنوبی" کشورهای مستقل مشترک المنافع در خط مقدم مبارزه با تروریسم است و مانند ایران و قرقیزستان، نماینده خود را به بغلکشی با طالبان نفرستاده است.
"جکپات خونین"
به طور خلاصه، پروژه های غربی از "امارت طالبان" و "ولایت خراسان" گرفته تا "توران" و دولت فارسی زبان در افغانستان (جای تعجب نیست که پروژه های شگفت انگیز دیگری نیز در راه باشند) در واقع مانند "بمب ساعتی" هستند که هدف آنها از بین بردن نظم سیاسی و امنیتی آسیای مرکزی، روسیه و چین، حوزه های فعالیت سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) و سازمان همکاری شانگهای (SCO) قرار گرفته است. آنها توسط ایالات متحده و متحدان غربی و شرقی آن برنامه ریزی، تحریک و سرمایه گذاری می شوند. همان وضعیتی که ۱۰۰ سال پیش در منطقه حاکم بود که در نهایت به نظم و نقشه کنونی منجر شد.
اینکه چگونه این برنامه ها به نتیجه می رسند، موضوع زمان است، اما سوال مهم این است که آیا برخی از کشورهای هیجان زده آسیای مرکزی در آن زمان روی نقشه خواهند بود یا خیر؟ برخی احساس ها حاکی از آن است که هیچ یک از این پروژه ها محقق نمی شود، اما هرج و مرج، بی نظمی، بی ثباتی، ویرانی، دریایی از خون، به طور کلی، "افغان سازی" یا تبدیل کل منطقه به خاورمیانه جدید، جکپات خونین برای سازندگان پروژه ها خواهد بود.
از سوی دیگر دولت های منطقه، روسیه و چین نیز بیکار نخواهند نشست. آنها باید یک پادزهر برای این سم داشته باشند. علاوه بر این، چنین پروژه هایی جدید نیستند (به عنوان مثال، "آسیای مرکزی بزرگ" آمریکایی). بگذار بیشتر نقاشی کنند.
سوال اصلی باقی می ماند: آیا آسیای مرکزی که ساکنان آن پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی روی پاهای خود ایستاده اند، از استقلال خود دفاع کرده و در مسیر توسعه و شکوفایی قدم گذاشته اند، به چنین پروژه هایی نیاز دارد؟ پاسخ صریح است: نه! و مهمتر از همه، هیچ کس در آسیای مرکزی قرار نیست مانند اروپا خود را فدای منافع ایالات متحده و غرب کند.