روسیه کو، حتی تمام جهان هم طالبان را* به رسمیت بشناسد، مقاومت افغانستان علیه این وحوش اسلامی ادامه خواهد کرد، زیرا این جنگ تمدن و بربریت و بقای غیرپشتونهای افغانستان، قبل از همه تاجیکان است، که به جز جسم و جان، خانه و در، زن و خواهر و... به تمدنشان جنگ اعلان شده است.
نویسنده: فرید احمد
اعتراف سرگئی لاوروف از ثبت نام شدن یک دیپلومات طالب در سفارت افغانستان در مسکو از سوی وزارت خارجه روسیه یک گام به سوی اعتراف رسمی طالبان است، اما به هیچ وجه، دست کشیدن این قدرت جهانی از منافع کلیدیاش در افغانستان، قبل از همه پذیرش یک نظامی طالبانی، نیست.
دیپلمات های روس از همان آغاز به قدرت رسیدن طالبان، که بیشک، بدون کمک نظامی و استخباراتی روسیه اصلاً امکان نداشت، بازی“موش و گربه”- را به راه انداخته بودند. بخصوص، ضمیر کابلاو، از رفیقان زلمی خلیلزاد و همنشین ملا عمر، اساسگذار طالبان، همه تلاشهایش را به خرج داد، تا این گوروه تروریستی را (طبق قوانین روسیه) به مسکو قبولاند. او حتی زمانی جبهه مقاومت ملی را یک“سازمان مجازی” خواند، اگر چه بعدتر آن را یک نیرو و جانب جنگ افغانستان اعتراف کرد.
اما حقیقت حال این است، که روسیه و طالبان هیچ وجه مشترک استراتیژیک نداشتند و ندارند و سرنوشت روسیه نیز به دست دیپلمات ها نبوده، بلکه همیشه نظامیانش تصامیم نهایی را گرفتهاند.
طالب همچون یک طرح مشترک و یک اردو نییابتی پاکستان-انگلیس-عربستان سعودی-امریکا روی کار آمد. بی نظیر بوتو، سروزیر پاکستان که در اهدش طالبان وارد بازی های استخباراتی منطقه شد، به وضاحت اعتراف کرده بود، که پروژة طالبان از سوی استخبارات انگلیس طرحریزی و با پول عربستان سعودی ایجاد شد و تحت مدیریّت پاکستان قرار گرفت. امریکا ناظر کل و رهبر این تیم بود و برای اجرای طرح هایش، از قبیل انتقال ذخایر طبیعی آسیای مرکزی به آسیای جنوبی، امیدواری به طالبان داشت و دارد.
محض “طرح طالبان” سبب اتحاد استراتیژیک چین و روسیه شد، که تا امروز میبینیم. بيجينگ و مسکو از زمانی، که ژوزف استالین وفات کرد، یک دشمنی بدون مراسایی داشتند. تعهد استالین و همتای چینیاش مائو تسهتونگ این بود، که روسیه و چین - دو نظام کمونیستی تا شکست کامل امپریالیزم غرب در سراسر جهان مشترک مبارزه خواهند کرد. اما نیکیتا خروشچف آمد و اعلان همکاری با غرب را داد. این چرخش مائو تسهتونگ را به حدی عصبانی کرد، که در جلسهای سفیر شوروی در چین را زیر باران حقارت و ملامت گرفت.
وقتی طالبان - لشکر نییابتی تیم امریکا وارد صحنه شد، روسیه و چین دوباره به هم آمدند. نمونه اول این همکاری سازمان همکاریهای شانگهای بود. این یک اتحاد امنیتی و نظامییست، که کشورهای دخیل در امور افغانستان را از شمال (روسیه، چین، تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان، قرغیزستان، بیلاروس) و جنوب (هند و پاکستان) به هم آورده است و همان هدف - کاملاً راندن امریکا از اورواسیا را دنبال میکند.
احمدشاه مسعود، رهبر مقاومت اول علیه طالبان، ماه ژوئیه سال 2000 در جلسه رهبران کشورهای عضو این سازمان شرکت و با آنها، از جمله رهبران روسیه و چین - ولاديمير پوتین و سین سزیمین ملاقات کرده بود.
هر کس سند نهایی این نشست را، که به عنوان اعلامیه دوشنبه معروف است، بخواند، درمییابد، که این سازمان بانفوذ، سر بحران افغانستان حرف نهایی خود، آن هم غیر قابل پذیرش بودن یک نظام طالبانی در منطقه و پشتیبانی عملی از جبهه مقاومت مسعود را زد.
دلیل عمده حذف احمدشاه مسعود از صحنه نیز این بود، که در حال پشتیبانی این سازمان از مقاومت او، محاسبههای امریکا و شریکانش، آن هم جایی پا پیدا کردن در منطقه را برای همیشه برباد میداد. مرحوم مسعود قربانی این محاسبههای بزرگ شد.
زمان حضور امریکا و نتا در افغانستان تمام کشورهای دخیل در امور منطقه، بخصوص، روسیه و چین از هر توانی، که داشتند، استفاده کردند و ضربه زدند تا این که کار به شکست و فرار امریکا انجام یافت. آن زمان طالبان تنها گزینه همکاری بود.
اما دو اتفاق - یکی سازش طالبان و ایالات متحدة امریکا و دیگری این که امریکا تمام سلاح طی 20 سال اخیر دادهاش به نیروهای امنیتی افغانستان را در اختیار طالبان گذاشت، به یک بار محاسبههای روسیه و چین را تغییر داد و آنها را سر طالبان مشکوک کرد.
قطعه “بدری” طالبان از همان زمانی، که میان آنها و امریکا سازش به عمل آمد، در پاکستان ایجاد و با سلاح و لباس، حتی تاکتیک های جنگی ناتو مجهز شد. این قبیل اتفاقات هیچ گاه از نظر استخبارات چین و روسیه پنهان نمیمانند.
هرچند رسانههای چین و روسیه 15 آگوست سال 2021 خیلی به ذوقزدگی از شکست امریکا در افغانستان معرکه توی و سور را به راه انداخته بودند، برخوردهای هر دو کشور در قضیه افغانستان از همان زمانی تغییر کرده بود، که نشانههای شکست و خروج امریکا برملا میشد.
چین با کمک پاکستان و به امید سرمایههای هنگفتش تلاش به خرج داد، که خالیگاه پس از امریکا ایجادشده را پُر کند.
از این خاطر، متخصصانش را در چند بخش به افغانستان فرستاد، که مهمترینش اینها بودند: ۱) حضور نظامی در فرودگاه بگرام؛ ۲) طرح لوله گاز ایران - افغانستان - چین؛ ۳) پروژههای ذخایر معدن؛ ۴) تسلیم گرفتن اویغورها. اما این متخصصین به این نتیجه رسیدند، که: ۱) حضور نظامی در بگرام جز افتادن به دام امریکا چیز دیگری نیست؛ ۲) شرایط سرمایهگذاری در طرح های اقتصادی هنوز وجود ندارد؛ ۳) شبکه حقانی طالبان اویغورها را در پایگاه هایش در حلمند و پکتیا پنهان کرد و حاضر نشد، که آنها را تسلیم کند.
چین خود را قفا کشید، اما از طرح هایش و از طالبان دست نبرداشته است و از راه احتیاط پیش میرود. این همه کنفرانس ها همانا به خاطر قبولاندن طالبان به منطقه است.
اما روسیه؟
مسکو پشتیبان اصلی طالبان در جنگ آنها با امریکا و نتا بود، اما سرشان مشکوک است. ماه ها قبل آمادگی های خود را برای حفظ مرزهای جنوبی اتحاد کشورهای مشترکالمنافع گرفته بود. چندین تمرین نظامی سازمان پیمان امنیت جمعی، انتقال سلاح و مهمات جدید به پایگاه ۲۰۱ در تاجیکستان و غیره دلیل این گفته هایند. همزمان ماه ها قبل از سقوط کابل با نیروهای ضدتالیبانی نیز به خاطر ایجاد مقاومت کارهایش را شروع کرد، زیرا مطمئن بود، که کار حکومت افغانستان و پشتیبانان بینولمیللیاش ختم شده است و طالبان با دستیابی به سلاحهای امریکایی حتماً به قدرت میرسند، بلکه به یک نیروی خطرناکی تبدل خواهند شد.
تیم امریکا سال ۱۹۹۴ طالبان را یک محور برای تمام تندروان و تروریستان منطقه و جهان میدید، که تحت “بیرق اسلام” دریای رودخانه آمورا اساساً به قصد ضبط قلمرو نفوذ روسیه عبور خواهند کرد. این هدف استراتیژیک حالا نیز تحت کار است.
اولین موضوع اختلاف ماسکو و طالبان سازمان های تروریستی مستقر در افغانستانند. پس از پیروزی طالبان در سراسر افغانستان، بخصوص مرز هایش با کشورهای آسیای مرکزی ده ها مراکز و پایگاههای سازمان های تروریستی، نظیر داعش*، ال-قاعده*، حرکت اسلامی ازبیکستان* و جماعت انصارالله* به وجود آمدند.
سازمان هایی، که 20 سال قبل در وزیرستان پاکستان حضور یافته بودند، همگی به افغانستان، بخصوص مناطق شمالی آن کوچ کردهاند. گزارش های موثقی وجود دارند، که در شمال افغانستان، بویژه مناطق مرزی میان تاجیکستان و افغانستان، دقیقاً، ولوسوالی های نوسی، یاوان، بهارک، راغستان (بدخشان) ، درقد (تخار) ، دشت ارچی و امام صاحب (کُندوز) جنگیان سازمانهای تروریستی مستقر شدهاند، که همگی شهروندان آسیای مرکزی یند و تعداد آنها به دو هزار نفر میرسد.
در ولایت های جزجان و فاریاب، که با ازبیکستان و ترکمنستان مرز مشترک دارند، هنوز از سال ۲۰۰۸ با کمک حکومت حامد کرزی و امریکا یک پناهگاه امن یا “دولت اندر دولت” ال-قاعده ایجاد شده بود، که اکثراً ازبیکستانی هایند. بیبی مکرمه، دختر طاهر یولداش، رهبر حرکت اسلامی ازبیکستان رهبر تروریستان ازبیک و یک قزاق به نام عبدل روف اکه، که در ولایت بادغیس قرارگاه دارد، رهبری عمومی تروریستان خارجی در این منطقه را به دوش دارد.
یک پایگاه تروریستان اویغور و آسیای مرکزی در منطقه انحصارات شهر پول خمری، مرکز ولایت بغلان ایجاد شده است و حدود ۲۳۰ خانواده در آن زندگی میکنند. تعداد شهروندان آسیای مرکزی و روسیه و چین، که در پایگاه های داعش در ولوسوالی چپرهار ننگرهار حضور یافتهاند، به ۱۰۰۰ نفر میرسد. رهبر آنها یک شهروند قزاقستان است، که شش معاون دارد و یکی هم یک زن تاجیکستانی به نام خورشیده، فرمانده قطعه زنانه دایش است.
این همه فقط مشتی از خروار است. حقیقت این است، که طالب از این گوروه ها هیچ گاه دست نمیبردارد، زیرا یک عقیده و هدف دارند - ایجاد عمارت یا خلافت اسلامی، که به افغانستان محدود نمیشود. از این خاطر، طالبان دست تمام این سازمان و گوروهها را باز گذاشته است و“لشکر همزه” شبکه حقانی* فعالیّت های آنها را تنظیم میکند. سؤال هم این است، که به کدام هدف؟
لاوروف هم در نشست چین به این نکته اشاره کرد. قبلاً نیز این موضوع بارها مطرح شد. اما طالبان هیچ گاه به این سؤال ها پاسخ ندادهاند.
طالبانی، که روسیه، درستترش، دیپلماتهایش با آنها سروکار دارند، از تیپ امیرخان متّقی و ذبیحالله مجاهدند. آن ها، همچنین لاوروف، هیچ نقشی در تعیین تصمیم های نهایی ندارند. آن چه به آنها گفته میشود، همان را اجرا میکنند. حرف نهایی به نظامیان روسیه است، که میبینند، طالبان سازمان های تروریستی را علیرغم تقاضای همسایگان پرورش میکنند و پشت هدف اصلی آنها - عبور از دریای آموقرار دارند. این همان طالب است، که سالها ۹۰ به میدان آمد، هیچ تغییر نکرده است.
از سوی دیگر، استقرار یک رژیم تندگراي دینی در افغانستان و تبدل شدن آن به پایگاه گسترش این قبیل رژیم ها به کشورهای آسیای مرکزی خطر مستقیم به روسیه است، که نیز جمهوری های مسلماننشین دارد. افغانستان طالبانی به یک گونه “اسرائیل اسلامی” تبدل شده است، که آرام را از منطقه گرفته و عملاً به پناهگاه امن تندگرایان آسیای مرکزی، روسیه و چین تبدل یافته است. این وضع به هیچ وجه قابل قبول، بخصوص، نظامیان روسیه نیست، زیرا آنها خوب درک میکنند، که طالبان هیچ گاه از تروریستان خارجی دست نخواهند کشید، آن گونه، که ملا عمر از بهر افغانستان گذشت، اما از بهر اسامه بین لادن نه.
به همین منوال، به دو دلیلی، که در بالا آورده شد - تبدل یافتن افغانستان به پرورشگاه سازمان های تروریستی و تقویت یک نظام تندگراي اسلامی در این کشور - ماسکو و طالبان را هیچ گاه به هم نخواهد آورد. دوستی آنها به خاطر دشمنی با امریکا گذشت. حکومت همه شومول، تصفیه افغانستان از سازمان های تروریستی، دست کشیدن از یک نظام تندگراي عصر میانگی و مخالفت با دستاوردهای تمدن انسانی، از قبیل آزادی زنان و بیان، که طالبان پیشه کردهاند، نه فقط مورد پذیرش روسیه، بلکه جهان نیست. طالبان هم هیچ گاه آماده نخواهند شد، که به جهان پسند آید، بلکه تمایل به این دارد، که این همه حماقت خود را به جهان قبولانند.
از سویی هم، روسیه درگیر جنگ اکراین است. گمان غالب هم بر این است، که پس از فروکش شدن جنگ اکراین، چین سر تیون حمله خواهد کرد. مخالفت با طالبان در شرایط کنونی میشود گفت، که یک خودکُشی خواهد بود. طالب خود چیزی نیست - نه محبوبیّت داخلی دارد، نه خارجی. اما جنگ با طالب نیز به جنگ با امریکا و غیره تبدل خواهد یافت، آن گونه که در اکراین میبینیم. آن زمان طالب خود را به آغوش امریکا خواهد انداخت. این جنگ روسیه و چین را در میان آب و آتش قرار خواهد داد.
چرا طالبان از چنین فرصت طلایی استفاده نمیکنند؟ پاسخ عادی است: امریکا شریک بااعتماد نیست. در دور اول حکومت طالبان (۱۹۹۶ - ۲۰۰۱) آنها را استفاده کرد و مثل یک چیز بیکاره کنار انداخت. از سوی دیگر، پاکستان - پشتیبان همیشگی طالبان با چین رابطه استراتیژیک دارد و چین هیچ گاه نمیگذارد، که طالبان مشکلی برای روسیه خلق کنند. از سویی هم، طالبان خوب درک میکنند، که اگر گامی علیه روسیه و چین بردارند، خود را تباه میکنند، زیرا آنها را به پشتیبانی از جبهه مقاومت تحریک خواهد داد. و نهایت، قاییده جنگ های بزرگ این است، که وقتی کشوری برای حمله تصمیم میگیرد، حد اقل باید چهار برابر از نیروی رقیب بیشتر قدرت و ظرفیت داشته باشد، آن گونه که در مثال حمله روسیه به اکراین دیدیم و چیزی، که طالب ندارد.
اینک، لاوروف و دیپلمات طالب او به نام غروال، که یک ماه قبل در روزهای نخست جنگ اکراین ثبت نام شد. این به آن معناست، که دست دیپلماتی روسیه به دامن طالبان و دست نظامیاش به دامن جبهه مقاومت ملی است. آیندهای، که روسیه و چین میبیند، ایجاد سازش میان طرفین است. آن چه هم به منفعت مسکو و هم جبهه مقاومت نیست، همان دلایلیست، که در بالا آوردیم. این حال جبهه مقاومت را روز به روز با روسیه نزدیک و راه طالب و مسکو را جدا خواهد کرد.
از نگاه استراتیژیک، شمال بستر طالب پشتون و پاکستان نیست. شمال قلمرو مقاومت غیرپشتون و روسیه است. روسیه هیچ گاه این اجازه را نخواهد داد، که خلوتگه امنیتیاش در اختیار پاکستان و انگلیس و امریکا قرار گیرد. این منفعت کلیدی روسیه است.
طالبان اگر بقای خود و افغانستان را میخواهند، یک راه دارد: باید تمام قلمرو مقاومت را برای صاحبان اسلیاش خالی کند، در عکس حال، منتظر جنگ های شدیدی در بهار و تابستان امسال باید بماند، که از حالا شروع شده است.
باز هم لاوروف و دیپلمات طالب او. حضور یک طالب در یک سفارت بزرگ هیچ گاه چالشساز بوده نمیتواند. ظاهراً، این کار را هم روسیه به خاطر خوش کردن چین کرده است، که حالا هر دو منفعت عمومی دارند.
روسیه کو، حتی تمام جهان هم طالبان را به رسمیت بشناسد، مقاومت افغانستان علیه این وحوش اسلامی ادامه خواهد کرد، زیرا این جنگ تمدن و بربریت و بقای غیرپشتونهای افغانستان، قبل از همه تاجیکان است، که به جز جسم و جان، خانه و در، زن و خواهر و... به تمدنشان جنگ اعلان شده است.
* این سازمان به دلیل فعالیت های تروریستی تحت تحریم های سازمان ملل است