اگر کشورهای آسیای میانه براستی نگران امنیت جمعی خویشاند، به گونه یک دست از تالبان فاصله گرفته و در جهت حمایت نیروهای شمال گامهای جدی عملی بردارند و به این ترتیب خود را از شر قریبالوقوع آنچه گسترش خطر تروریزم به آسیای میانه خوانده میشود، نجات دهند. این کار از طریق تقویت جبهه مقاومت ملی و شورای عالی مقاومت برای نجات افغانستان است.
نویسنده: نورالله ولیزاده، نویسنده و تحلیلگر سیاسی، مخصوص برای سنگر
در ۲۶ سرطان ۱۳۹۶ رهبران احزاب جنبش، جمعیت، وحدت و اتحاد اسلامی به رهبری استاد سیاف با چند جریان سیاسی دیگر که با چوب انحصار غنی رانده شده بودند، در ترکیه کنار هم جمع شده و «شورای عالی ایتلاف برای نجات افغانستان» را در محوریت مارشال دوستم ایجاد کردند. از آن شورا به جز چند اعلامیه واکنشی در برابر رفتارهای سرکوبگرانه و انحصارجویانه غنی فعالیت موثر دیگری دیده نشد و سرانجام به فراموشی سپرده شد.
حالا در ۲۹ ثور۱۴۰۰ همان احزاب یاد شده به علاوه چند حزب و جریان سیاسی دیگر که با چوب سرکوب و انحصار تالبان رانده شده اند، بازهم در ترکیه و باز هم در محور مارشال دوستم شورای عالی «مقاومت برای نجات افغانستان»را ایجاد کردهاند.
اگر به اسم شورای عالی مقاومت برای نجات افغانستان نگاه کنیم، تفاوت فقط در این است که «مقاومت» جای«ایتلاف» نشسته است. شورای عالی ایتلاف برای نجات افغانستان به شورای عالی مقاومت برای نجات افغانستان تغییر نام داده است!
دلایل و انگیزههای تشکیل شورای مقاومت برای نجات، همان دلایل و انگیزههای شورای عالی ایتلاف است. از نظر ترکیب اعضا، نیز تفاوت چشمگیری میان این و آن دیده نمیشود.
چنانکه دیده شد، شورای عالی ایتلاف برای نجات ره بجایی نبرد. آیا شورای عالی مقاومت برای نجات ره بجایی خواهد بود؟
پنج عامل عمده زیر در ازهمپاشیدن شورای عالی ایتلاف نجات برای افغانستان که در سال ۱۳۹۶ تشکیل شد، موثر دانسته میشود:
1- عدم تعهد و پایبندی اعضای تشکیل دهنده شورا به اتحاد و همبستگی دومدار؛
2- خودخواهی و جاهطلبی رهبران سیاسی تشکیل دهنده ایتلاف؛
3- موجودیت بیاعتمادی و سوءظن اعضا نسبت به یکدیگر که از گذشتههای دور میان احزاب و جریانهای سیاسی تشکیل دهنده ایتلاف وجود داشت؛
4- سست عنصری اعضای تشکیل دهنده ایتلاف در برابر وسوسهها و توطیههایی که از سوی حکومت غنی به راه انداخته شد؛ و
5- تاثیرپذیری شورای عالی ایتلاف نجات از مداخلات بیرونی به ویژه مداخلات ترکیه.
حالا پرسش این است که شورای عالی مقاومت برای نجات افغانستان با توجه به مشابهتهایی که در دلایل و انگیزهها، اهداف و ترکیب اعضا دیده میشود؛ در برابر خطرات احتمالیای که از ناحیه عوامل فوق الذکر متوجه این شورا است، چه تدابیر وقایوی سنجیدهاند؟
بعد از تشکیل شورای عالی ایتلاف برای نجات افغانستان دیده شد که اشرف غنی احمدزی، در دو سطح داخلی و خارجی تلاشهایی را به منظور از همپاشاندن ایتلاف متذکره آغاز کرد.
در سطح داخلی، آقای غنی با هر یک از اعضای تشکیل دهنده شورا مذاکرات سری را آغاز کرد و به آنان وعده سپرد که هر امتیازی خواسته باشند برای شان در نظر گرفته خواهد شد. هرچند امتیازهای وعده شده اکثراً عملی نشد. در بیرون از کشور، غنی با ترکیه و ازبیکستان و برخی از کشورهای دیگر وارد تماس شد تا از طریق امتیازدهی به آنان، عقبه حمایتی خارجی شورا را از بین ببرد.
حالا نیز تالبان که ازمشوره غنی و کرزی در همچو موارد برخوردارند، تلاشهایی را به منظور از همپاشیدن شورای عالی مقاومت برای نجات افغانستان آغاز خواهند کرد. ایجاد«کمیته تماس» به منظور برقراری تماس با مخالفین سیاسی تالبان در بیرون از کشور، تلاش به منظور تشکیل لویه جرگه و مذاکرات سری و علنی تالبان با ترکیه و برخی از کشورهای دیگر، نشانههای این تلاشها است. اینکه این تلاشها چه نتیجهای خواهد داشت، بستگی به این دارد که اعضای تشکیل دهنده شورا چه درسهایی از گذشته گرفته اند و این درسها تا چه حد توانسته در اتخاذ تدابیر پیشگیرانه بازتاب داشته باشد.
اگر به اعلامیه نخستین شورای عالی مقاومت برای نجات افغانستان نگریسته شود، در این اعلامیه نشانههای زیاد امیدوار کننده دیده نمیشود. این اعلامیه نشاندهنده یک حرکت جدی، متعهدانه، متحدانه، پیگرانه و هدفمندانه نیست. اعلامیه تا اینکه به عنوان یک طرف جنگ و منازع با تالبان سخن بگوید، به عنوان یک داور بیطرف به قضایا نگاه میکند و از تالبان میخواهد که با این شورا وارد مذاکره شود. نیز از جامعه جهانی و سازمان ملل میخواهد که تالبان را فشار دهد. موضعگیری اعلامیه بیشتر شبیه موضع گیری چند نفر فعال حقوق بشر یا چند قربانی جنگ است. لحن اعلامیه خنثی است و از احتمال شکلگیری یک حرکت نیرومند در برابر تالب سخن نمیگوید. اعلامیه، از تعهد جدی و برگشت ناپذیر اعضای شورا درحفظ وحدت و همبستگی میان اعضا سخن نمیگوید.
گویا اعضای شورا با دلناخواسته، تحت فشار و از مجبوریتی، که به انگیزه درونی اعضا چندان مرتبط نیست، گردهم آمده و از سر ناچاری اعلامیهای صادر کردهاند تا نشست شان بیاهمیت جلوه نکند. اعلامیه با اگر و مگر و شک و تردید آغاز میشود. اولویت را به گفتوگو با تالبانی میدهد که همین اعضای شورا به خوبی میدانند که آنان اهل گفت و گو نیستند. کما این که در ۹ماه گذشته، اعضای همین شورا به شکل انفرادی و غیر مستقیم و سری تماسهایی با تالبان داشتهاند تا مگر سهمی در حکومت برای شان داده شود. این جماعت، ۹ ماه پیش نیز همین حرف را میزد که اگر تالبان حکومت فراگیر تشکیل ندهد(اعضای شورا را سهم ندهد) وضعیت وخیم خواهد شد. حالا نیز در اعلامیه شورا همین حرف زده شده و همین حرف در نخست زده شده است.
به نظر میرسد که شورای عالی مقاومت برای نجات، مثل گذشته وابسته و معلق به تصامیم ترکیه باقی خواهد ماند.
ترکیه از کشورهایی است که روابط نزدیکی با تالبان دارد و در۹ ماه گذشته، پیوسته تلاش کرده تا تالبان را متقاعد به پذیرش شماری از چهرههای سیاسی مورد نظرخودش در اداره تالبان نماید. احتمالا این تلاشها نتیجه رضایتبخش نداشته و برای همین، ترکیه تصمیم گرفته که اعضای شورای عالی مقاومت برای نجات افغانستان را وارد میدان نماید تا بتواند از آن منحیث اهرم فشار بر تالبان استفاده کند. همین نکته در واقع مهمترین عامل آسیبپذیری شورای متذکره است.
سوال این است که اگر فردا ترکیه بنا به هر دلیلی با تالبان کنار بیایید و دست از«ایتلافسازی» علیه این گروه بردارد، سرنوشت شورای متذکره به کجا خواهد انجامید؟ آیا این شورا توانایی انسجام درونی تا آن حد را دارد که با وجود بیمیلی ترکیه به حمایت از این شورا، به کارش ادامه دهد و پیگرانه و متعهدانه در جهت جنگ با تالبان گام بردارد؟ پاسخ این پرسش اگر بنا به تجربیات گذشته بدهیم، نخیر است. در غیر این صورت، باید منتظر گذشت زمان بمانیم!
اما در کنار بدبینیها، احزاب و جریانهای سیاسی تشکیل دهنده شورای عالی مقاومت برای نجات، از جریانهای سیاسی پر نفوذ در شمال کشور به شمار میروند و تجارب ارزشمندی در جنگ با تالبان را نیز در کارنامه دارند. اتحاد این احزاب و جریانها یک بایسته استراتیژیک است اما چنانکه گفته شد، حفظ اتحاد آنان یک امر دشوار است. تجربه نشان داده که در مواقع حساس و بحرانی این احزاب به سوی همگرایی کشانیده میشوند اما بزودی همگرایی شان به واگرایی تغیر شکل میدهد. این احزاب و جریانها میدانند که از سوی نیروهای تمامیتخواه جنوب همواره با خطر سرکوب و نابودی مواجه اند اما گویا این خطر هیچگاه چنان در نظر آنان جدی تلقی نشده که منجربه اتحاد شکست ناپذیر آنان گردد. البته چنان که گفت شد، یک عامل شکست اتحاد آنان، خارجی است و ترکیه در این میان نقش مخربی بازی میکند. ترکیه گوشه چشمی به ازبیکتباران افغانستان دارد و البته ترجیح میدهد که خود را در جایگاه تصمیمگیر برای آینده سیاسی ازبیکتباران افغانستان قرار دهد.
ترکیه حزب جنبش و مارشال دوستم را که حالا به هر ترتیبی نماینده سیاسی ازبیکتباران شناخته میشود، گهی مشوره به تشکیل ایتلاف با نیروهای سیاسی غیرپشتون که مواضع اپوزیسیونی و عدالت خواهانه دارند قرار میدهد و گهی مشوره میدهد که با سیاسیون تمامیتخواه و مستبد پشتون متحد شوند. این بازی برای جریان عدالت خواهی در افغانستان خیلی زیانبار است و مانع شکلگیری یک جریان سیاسی نیرومند اپوزسیونی در شمال میشود.
گویا ترکیه متوجه این نکته است که ازبیکهای افغانستان داعیه بزرگ گرفتن قدرت سیاسی را ندارند و اما «دعوای بزرگی» آنان در کنار احزاب نیرومند تاجیکی و هزارهگی، کافی خواهد بود که سهمی متناسب برای ازبیکها چه در یک حاکمیت پشتونی و چه یک جریان عدالت خواه غیرپشتونی در نظر گرفته شود.
به تعبیر دیگر، ترکیه از مقوله«شد آبی، نشد للمی» در مواجهه با نقش ازبیکها درسیاست افغانستان الهام میگیرد. ازبیکها را تقویت و حمایت کن و آنان را در صف عدالت خواهی جریانهای سیاسی نیرومند شمال قرار بده، اگر از این طریق امکان بالا آمدن ازبیکها در کلان ساختار قدرت و سیاست در افغانستان مسیر شد خوب؛ اگر نشد، امکان امتیازگیری از حکومت برای آنان مسیر میگردد و در هر حال، حکومت حاضر خواهد بود سهمی به ازبیکها بدهد که متناسب به نقش و نفوس آنان خواهد بود.
ترکیه میداند که پشتونها، قدرتمند شدن ازبیکها را چندان محتمل و جدی نمیانگارند. در واقع رقابت اصلی در افغانستان بر سر گرفتن قدرت، میان تاجیک و پشتون است. ازبیکها و هزارهها از نظر پشتونها به تنهایی خطر تلقی نمیشوند. آنان زمانی برای پشتونها خطرناک میشوند که با تاجیکها متحد شوند. این مسایل را ترکها به خوبی میدانند و در چند دهه اخیر بازیهای خود را براساس چنین فهمی استوار کردهاند. آنان ایتلافی از احزاب ازبیکی، تاجیکی و هزارهگی ایجاد میکنند و سپس با پشتونها وارد تماس شده و از آنان برای ازبیکهای افغانستان و برای خود سهم میخواهند، اگر پشتونها سهم دادند-که اکثراً دادهاند- چه بهتر اگر سهم ندادند، ترکیه تلاش میکند که ایتلاف شمال علیه حاکمیتهای پشتونی قدرتمند شود.
چنانکه اشاره شد، اتحاد احزاب تاجیکی،ازبیکی و هزارهگی عامل نجات آنان از برنامه حذف و سرکوبی است که حاکمان پشتون در یک صد سال اخیر آن را پیوسته دنبال کردهاند. اما دخالت یک عامل بیرونی و سست و سفت کردن اتحاد اقوام و احزاب غیرپشتونی شمالی، باعث از بین رفتن اعتماد میان این احزاف و اقوام شده و این کلانترین ضربه به نیروهای شمال است. اگر این نیروها مجال داده شوند که به مقتضای تهدیدهای داخلی که متوجه مردم شان است، با هم متحد شده و در جهت حفظ اتحاد به گونه مداوم بکوشند، تومار استبداد و انحصار و فاشیزم پشتونی که حالا با تروریزم ملی و بین المللی هم آمیخته شده، درهم پیچیده خواهد شد.
جالب است بدانیم که وقتی ایتلاف نجات برای افغانستان ۴ سال پیش در ترکیه ایجاد شد، از نیرومند شدن داعش و سایر گروههای تروریستی در شمال به عنوان یک تهدید جدی احتمالی سخن گفت و تصریح کرد که اگر نیروهای بومی شمال متحد نشوند، شمال افغانستان به یک منطقه جنگی مبدل شده و برای آسیای میانه نیز خطرهای جدی ایجاد خواهد کرد. حالا این تهدید با توجه به افتادن اداره کشور دست تالبان به یک عنوان یک گروه همسو و همکار داعش جدیتر از پیش شده و این تهدید در واقع بیشتر متوجه کشورهای آسیای میانه است.
بنابراین میتوان گفت که اگر کشورهای آسیای میانه براستی نگران امنیت جمعی خویشاند، به گونه یک دست از تالبان فاصله گرفته و در جهت حمایت نیروهای شمال گامهای جدی عملی بردارند و به این ترتیب خود را از شر قریبالوقوع آنچه گسترش خطر تروریزم به آسیای میانه خوانده میشود، نجات دهند. این کار از طریق تقویت جبهه مقاومت ملی و شورای عالی مقاومت برای نجات افغانستان است.
البته لازمه این کار این است که با ترکیه نیز جدی و صریح صحبت شود که از بازیهای چندپهلوی خطرناک که یک بخش آن زیر سقف ناتو سازماندهی میشود و یک بخش دیگر داعیه دوستی با اقوام زیر ستم در افغانستان را یدک میکشد، پرهیز کند. در واقع اگر کشورهای آسیای میانه دست ترکیه را در ایتلافسازی های شمال کوتاه نکنند، خطر بسادگی رفع شدنی نیست.