آنی، که به ترور استاد ربانی متهم میشود، حتی نمیدانست، که در امامه اش مواد انفجاری جایگیر شده است.
نویسنده: حبیب الله حسام مهاجر، رئیس سابق شورای علمای افغانستان (ایران) ، مخصوص برای “سنگر”
استاد شهید؛ اقتدار خاموش!
روایتی از شخصیت استاد شهید تا ترور نا بهنگام او
خاطرات با استاد زیاد است و زوایای مختلف دارد و اما من از اجلاس بین المللی بیداری اسلامی شروع می کنم؛
این سفر به تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۹۰ هجری شمسی به مقصد تهران به دعوت مجمع جهانی بیداری اسلامی که از طرف جمهوری اسلامی ایران به هدف جلوگیری از انحراف تحولات منطقه ای از مسیر خود، وحدت امت اسلامی راه اندازی شده بود، با استاد شهید برهان الدین ربانی رحمه الله - رهبر جمعیت اسلامی و رئیس دولت اسلامی وقت و همچنان رئیس شورای عالی صلح، با جمعی از شخصیت های سیاسی و ملی ازجمله: انجینر احمدشاه احمدزی مرحوم، جناب قاضی وقاد، استاد محقق، سیدمحمد هادی هادی، جناب صباوون و شیخ محمد آصف محسنی مرحوم و بقیه شخصیت ها، در پرواز آریانا از میدان هوایی کابل به مقصد مزار صورت گرفت. هواپیمای حامل مسافران در میدان هوایی بلخ فرود آمد و مدت زیادی سرنشینیان در هواپیما منتظر ماندند و حدود یک ساعت بعد جناب استاد عطاء محمد نور والی آنزمان بلخ با همراهانش وارد هواپیما شدند و سپس با جمعی از بزرگان همرا با استاد از هواپیما پایین شده و راهی مهمان خانه میدان هوایی شدیم. حدود نیم ساعت و اچند دقیقهیی گذشته بود که یکی از مسوولین نظامی آمد گفت: هواپیما دچار عوارض تخنیکی شده است، تا پرزه(وسایل ترمیمی مورد نیاز هواپیما) از کابل نیاید مشکل هواپیما حل نمی شود و باید انتظار زیاد بکشید. جناب والی بلخ از استاد و بقیه بزرگان دعوت کرد که به مهمانخانه شهر برویم و هرموقع که طیاره آماده شد بر می گردیم. استاد شهید قبول کرد و با همراهی جناب والی محترم بلخ به مهمانخانه شهر رفتیم که این همان مهمانخانه جمعیت اسلامی نیز بود. به محض نشستن، صحبت و قصهها آغاز شد، بعد از ادای نماز و صرف غذا احوال پرواز رسید و دوباره جناب والی بلخ، استاد شهید را تا میدان بدرقه وهمرایی کرد و پرواز به مقصد تهران – فرودگاه بین المللی امام خمینی صورت گرفت و از آنجا به اقامتگاه مهمانان در هتل استقلال توسط قطعه تشریفات و مهمانداران پذیرایی شدیم. فردای آن شب کنفرانس بینالمللی بیداری اسلامی برگذار گردید؛ کنفرانسی که با اشتراک حدود ۷۰۰ نفر از شخصیتها و نخبهگان، رهبران مقاومت اسلامی، و آگاهان سیاسی، رسانهای، احزاب و تشکلهای اسلامی از ۸۰ کشور و ۴۰۰ نفر هم مشمول اندیشمندان و علماء داخل ایران در تهران تشکیل گردید. این کنفرانس درست زمانی برگذار گردید که تحول شگفتانگیزی یا به اصطلاح بهار عربی در خاورمیانه و شمال افریقا داشت اتفاق میافتاد. تحولی که کاخهای سلطه و استبداد فرو می ریخت و در نتیجه آن، بن علی پادشاه تونس، حسنی مبارک پادشاه مصر و معمر القذافی رئیس شورای فرماندهی انقلاب لیبی بعد از نیم قرن سلطه و سیطره توسط مردم خلع قدرت و از تخت قدرت به زمین ذلت پرت شده بودند. این کنفرانس در روزهای ۲۶- ۲۷ شهریور ۱۳۹۰هجری شمسی در سالون کنفرانس اسلامی برگذار گردید. و اما این جهش مردمی را از یکطرف، جنبش جهانی اخوان المسلمین محصول سالها زحمت و دعوت خویش میدانست و از سوی دیگر جمهوری اسلامی ایران، آنرا تداوم راه امام خمینی و تبعات انقلاب اسلامی عنوان می کرد و از سوی هم حزب تحریر و بقیه جنبشهای مقاومت اسلامی، این تحول را جزو دستاوردهای خویش حساب میکردند. به همین دلیل هر طیفی یک تعبیر خاصی از این تحول ارائه نمودند. اسلامگرایان آنرا بیداری اسلامی می نامیدند. غربی ها، ملی گرایان و علمانیون آنرا بهار عربی و حاصل کارملی گرایی عربی و دمکراسی غرب تعبیر کردند. در عین حال جمهوری اسلامی کنفرانس بین المللی بیداری اسلامی را به هدف توجیه بیداری اسلامی اقدامی در جهت جلوگیری از انحراف بسوی دشمن عنوان کرد.
بههرحال، اجلاس با تلاوت قرآن کریم توسط قاری خوش قریحه و خوش صدا آغاز گردید و نخستین سخنرانی و بیانیه افتتاحیۀ توسط رهبرجمهوری اسلامی ایران کلید خورد که این سخنرانی در واقع بیانیه راهبردی و راهکار مقابله با دشمنان بیداری اسلامی و همچنان راه حل مشکل جهان اسلام بود. این سخنرانی بیانیهی منحصر به فرد و همچنان حاوی مقاصد آن کنفرانس اسلامی نیز بود. سخنران دوم رئیس جمهور اسلامی ایران بود که ایشان به نوبه خود صحبتهای جامعی داشتند. در بخش دوم اجلاس که توسط مرحوم شیخ محمد آصف محسنی رهبری می شد از استاد شهید پروفسور برهانالدین ربانی دعوت صورت گرفت که آمیخته با مطایبه و خوشطبعی بود. در این کنفرانس استاد شهید سخنرانی راهبردی و اولویتشناسانهی را ایراد نمودند.
در این سخنرانی فرصتها و چالشهای جامعه اسلامی به خوبی شناسایی گردیده بود که عطف توجه و استقبال حاضرین کنفرانس واقع شد. استاد شهید در پایان سخن، سه پیشنهاد عمده داشت:
۱. دبیر خانه مجمع جهانی بیداری اسلامی ایجاد گردد و جریان بیداری مسلمانان در کشورهای اسلامی در مسیر خود حمایت شده و جلو انحراف گرفته شود.
۲. از علماء جهان اسلام در مجموع و از حاضران اجلاس بصورت خاص خواست که برای جلو گیری از خطر فتنهی تکفیر و افراطیت مذهبی،به اجماع علماء در سطح جهان اسلام نیاز است.
۳. از اندیشمندان، علماء و رسانه ها و همه افراد جامعه درخواست اتحاد، اتفاق، تقویت روحیه برادری و اخوت اسلامی را نمود. او جداً تاکید کرد که یگانه راه نجات امت در اتحاد و اتفاق آنها است و در این زمینه باید توجه خاص نماییم.
در نتیجه
برداشت و فهم من از شخصیت و جهانبینی استاد شهید:
در این سفر و بقیه مجالس و دیدارهای که با استاد شهید داشتم چند نقطه قابل توجه و متمایز را یافتم که در شخصیت او تبلور یافته بود آنرا در چند محور کوتاه یاد آوری میکنم.
۱. استاد شهید با شخصیت های مطرح جهان اسلام که مشمول کنفرانس بودند، ملاقات های کاری داشت و در چند مجلس که بنده حاضر بودم، اندیشمندان عربی، تاجیکستانی، پاکستانی، هندی و بقیه به جناب استاد در جایگاه یک مرشد و پیشوای معنوی احترام می کردند و برای بنده شگفت آور بود که استاد از چه جایگاه بزرگ و معنوی نزد اندیشمندان و علماء و سیاسیون جهان اسلام بر خور دار است.
۲. استاد شهید را از لحاظ علمی، بیدارگر اسلامی، احیاء گر دینی، اهل تسامح یافتم و اعتدال گرایی دینی در برداشتها و رفتارهای ایشان به وضاحت دیده میشد.
۳. استاد شهید را برای فریضه و ضرورت اتفاق، اتحاد، صلح و امنیت، اخوت و برادری میان امت و تمدن اسلامی شخصیت جدی و با احساس مسئولیت یافتم.
۴. استاد شهید را در سرشت و زبان نرم، دارای بردباری اخلاقی، با درک یافتم و میدیدم که نزاکت های اجتماعی را بخوبی میشناسد و رعایت میکند و همچنان ایشان را بلحاظ جسارت اخلاقی دارای یک صبر و سنگینی منحصر به فرد در برابر هر نوع تهاجم و توطئه و تبلیغات یافتم که گاهی علیه او و یاران او شکل روا داشته میشد.
۵. استاد شهید را در مسائل قومی و در سطوح مناسبات ملی دارای جهان بینی همزیستی و همدیگر پذیری با عقاید ضد تفرقه و تعصب قومی یافتم.
۶. استاد شهید را در استقامت وپایداری به اهداف دعوتی، مبارزاتی و جهادی شخصت منحصر به فردی یافتم و به این نتیجه رسیدم که او با باورهای خود که بصورت کلی در محور اسلامیت و انسانیت تعریف میشد تعهد جدی دارد.
۷. استاد شهید را در مسائل مذاهب، فرق اسلامی، همسایه ها و ملت های مسلمان شخصیت صلحجو، اهل تساهل، تسامح و مدارا یافتم. براستی او جداً به خیرخواهی مسلمانان و همسایگان افغانستان می اندیشید.
۸. استاد شهید را در باورهای سیاسی اش شخصیت مردمی و معتقد به اصالت و شرافت مردم یافتم. او هر نوع تصمیمات دولت داری و کسب زعامت و اقتدار سیاسی را بر محور اراده مردم و نقش مردم مشروع و معقول میدانست و جداً مخالف دیکتاتوری، زور و تئوری غلبه بود.
۹. استاد شهید همچنان اهل مطالعه، تحقیق و تجدد گرایی بود و با مسائل و مفاهیم جدید و بروز همگام بود و به مقولههای جدید علمی اشراف داشت. او همچنان از آیات و احادیث استدلال تازه و استنباط منطبق به شرائط و اوضاع جامعه داشت و میتوانست با درک عالمانه خود میان آیات و احادیث و مقولههای جدید علمی و ضروریات جدید بشری آشتی و انطباق بدهد.
۱۰. استاد در شناخت دوستان و دشمنان دقیق بود و درک درستی از شرائط سیاسی و اطراف خود داشت. او یگانه رهبری بود که از روز تاسیس جمعیت اسلامی تا هنگام ترورشان، در کارنامه سیاسی خود انشعاب حزبی ندارد و حتی دارای جذابیت خاصی برای بقیه شخصیت های آزرده خاطر احزاب و جریانها را داشت. او حتی دشمنان خود را با انشراح صدر و تکریم استقبال می کرد.
۱۱. استاد شهید جامعه را به خوبی می شناخت و نسبت به دیگر رهبران و رئسای احزاب، عمیق ترین و گسترده تر نفوذ را در میان اقشار مختلف جامعه داشت و چهرهی کارماتیک و با جذبه به حساب میآمد.
۱۲. استاد شهید شهید نسبت تواضع اخلافی و بردباری سیاسی که داشت چه در جمعیت اسلامی و چه در سطح فراحزبی بستر رشد بقیه شخصیت ها و نخبههای سیاسی را میسرساخته بود و هیچ محدودیت برای رشد افراد و اشخاص وضع نمی کرد و به همین دلیل شخصیت های دیگر احزاب نیز در سایه جمعیت اسلامی خود را صاحب غرور سیاسی مییافتند.
۱۳. استاد شهید صلح و امنیت را به حیث اصل شرعی و نیاز اولی جامعه قرار داد و برای همین ایشان یکی از بزرگترین قربانیان صلح در افغانستان در دو دههی اخیر به حساب میآید.
۱۴. استاد را در مدیریت بحران درون سازمانی قدرت مند یافتم باتمام شکست و ریخت داخل جمعیت توجه داشت و به هر طریق ممکن اوضاع از مدار خارج نمی شود و در جزیره های متفاوت اما در یک مدار و محور رهبری و مدیریت می کرد !
روایت های شفائی از استاد شهید:
- استاد شهید زمانی فرمودند: در یک سفری که از مناطق جنوب به حوزه جنوب غرب و شمال وشمال شرق کشور داشتیم و به ولایت غور رسیده بودیم صبر آمریکایی ها لبریز می شود و به کرزی دستور می دهند جلو سفر استاد ربانی را بگیرید. آن موقع استاد فرمود: در غور بودم تماس تلفونی کرزی آمد و برایم گفت جناب استاد آمریکایی ها بسیار قهر هستند که تماس می گیرند استاد را بخواهید! و خواهش مرا قبول می کنید بیایید بخیر! اینها زیاد حساس هستند! سر انجام سفر نا تمام به کابل برگشتیم !
حکایت یکم:
- چهار روز قبل از شهادت استاد، در هتل استقلال اتاق های ما معین شد، قبل از داخل شدن به اتاقم یکی از بزرگان سفر محبت کرد و گفت مولانا بیا کمی راحت شوید، باز به اتاق خود برویید، من به احترام موی سفید شان و اینکه از جمله نهضتی ها و مجاهدان بزرگ بود، به اتاق شان رفتم. صحبت های مبارزاتی، از جهاد و انقلاب اسلامی و بعد شکایات از اشتباهات مجاهدین مورد بحث قرار گرفت. ایشان در مورد ماجرای بعد از پیروزی ۸ ثور فرمود: "حزب اسلامی تحمل نکرد و جمعیت اسلامی انحصار کرد و زمینه بربادی مساعد شد". در ذیل این صحبت های شیرین و دردمندانه، حرف تکاندهندهای زد و فرمود: "استاد را ترور می کنند!" گفتم کیها ترور می کنند ؟ گفت : "آمریکاییها" گفتم چرا ؟ گفت: "می گویند به مثل استاد ربانی منافق ندیده بودیم که ظاهر آرام دارد و اما در دلش هزار برنامه نابودی ما ( آمریکا ) نقش بسته است باید برداشته شود والا خطرناک است و موجب تباهی مان می شود!". من گفتم جناب .... کی برایتان گفت ؟ فرمود: "از مقامات - جنرالان بلند پایه آمریکایی ها است ای گپ!".
اینکه مقصد جناب .... چه بود به من گفت و اعتماد کرد. این بحث میتواند چند مطلب داشته باشد. اینکه حتمن میخواست توسط من استاد را خبر نماید. یا اینکه شاید میخواست یک حادثه المناک را که توسط آمریکای ها انجام می شود و نمایندگی از نیت بدشان می کرد، بیان نماید. و یا چه بدانم شاید هم میخواست بگوید که کار استاد در آینده نزدیک از حوزه سیاست ورهبری به پایان رسیدنی است، باید توجه لازم را نماییم که در نبودشان چه کارهای شود
روز چهارم حین برگشت به استاد گفتم بخیر یکجای میرویم، فرمود: شما بروید بخیر من در دبی نوبت داکتر دارم بهخاطر قلبم امارات میروم از آن طریق زود می آیم. فردایش حصه دوم پروان روان بودم تماس تلفون توره جانزاده از تاجیکستان آمد، گفت: "استاد شهید شد؟" گفتم استاد امارات رفت و من کابل آمدم. گفت: "شبکه های کابل اعلان نمودند عاجل تماس به دکتر گلستان ریس کابل گرفتم او گفت خانه استاد هستم بلی شهید شده"
اخبار و رسانه های جهانی شهادت استاد شهید را انعکاس جهانی و گسترده دادند و علماء برجسته امت اسلامی، جنبش جهانی اخوان المسلمین، اتحادیه جهانی علماء اسلام و مراکز علمی، تشکلات سیاسی و سازمان های بین المللی و ملل مسلمان و دولت های اسلامی حادثه شهادت استاد را در نوع خود کم نظیر خواندند و این حادثه را اطلاع رسانی و تبلیغ گسترده نمودند که این بازتاب بینظیر از خبر ترور استاد خود به نحوی خود بیانگر بزرگی و جایگاه والای استاد شهید در سطح جهانی و بین المللی.
حکایت دوم:
شهید انجیر امین الله امین مشهور به انجنیر امین از کدرهای ورزیده امنیت ملی در حمله به جان امر الله صالح معاون اول ریس جمهوری در روز اول انتخابات به شهادت رسید. حدوداً یک ماه قبل از شهادت استاد، انجنیر مرحوم تماس گرفت وباغ بالا به مدرسه آمد و گفت استاد را خبر کن پلان ترورش طراحی شده متوجه شود. من گفتم چطور؟ برنامه از چه قرار است ؟ گفت : "دیگر تفصلیش نیاز نیست چند ریس امنیت ملی از ولایات به طور خدمتی در کابل خواسته شدند وروی برنامه کار دارند استاد را ترور نمایند. فوراً خبرش کن". من تلاش کردم استاد مرحوم را خانه وزیر اکبرخان که توسط حاجی نذیر هماهنگی شده بود - ببینم. ایشان در تماس تلفونی طبق عادت محترمانه شان گفت :" مولانای بزرگ استاد گفت ۴بجه منتظرم وآنجا دیدم شان، موضوع را برایش گفتم. ایشان کمی سکوت کرد ! سرش را بلند کرد و گفت :" چاره نیست هر چه مقدر باشد می شود توکل به خداوند".
حکایت سوم:
در میدان هوایی مشهد از کنفرانس بین المللی تهران آمدیم که با آقای حامد کرزی ریس جمهور قبلی با هم در تشریفات منتظر پرواز بودیم. آقای کرزی را آقای کریم خرم و جناب تقوایی و چند دستیار همرایی شان می کرد. همرای کرزی روی مسایل بزرگ کشور صحبت نمودیم. برایم گفت "شما خیله زیاد بالایم گپ می زدید". گفتم بلی! فرمود: چرا؟ گفتم: "بسیار وابسته بودی به آمریکا"فرمود: "بیشک بیشک من او وقت آمریکا را نمی شناختم بعد که شناختم ۵ سال گذشته بود، باز دیگر گپ آمریکا را نگرفتم" در قسمتی از صحبت ها :"گفتم استاد را چطور شهید ساختند؟" ایشان گفت:" سه مساله در زمان حکومت داری ام بسیار تلخ گذش" :
"یکی؛ برنامه ترور برادرم ، دوم؛ پیام زن سلطان زوی که ملا عمر در غزنی است به صلح آماده است. سوم، برنامه پیام صلح که استاد گرامی شهید شد".
چند روز قبل از ترور برادرم جنرال آمریکایی آمد گفت :" شما اعلان کنید ما صلح می خواهیم که طالبان آماده هستند. من گفتم خوب است، همرای استاد مشوره نمایم رئیس شورای صلح هستند، گفت: استاد در سفر ترکیه و کجا است نا وقت می شود، شما اعلان نمایید و من اعلان نکردم، متصل برا آن برادرم ترور شد! اگر اعلان کرده بودم و همزمان وفردایش برادرم ترور میشد و پیش ملت بسیار بی عزت می شدم".
دوم؛ زن سلطان زوی گفت:" پیام ملاعمر را آوردم شما استقبال نمایید، من گفتم "باور ندارم". اینها اصرار کردند و گفت: ما به مطبوعات می برآییم آبرویتان را می بریم و من برایش گفتم بروید قبول ندارم هرچه می کنید بکنید!
اگر می پذیرفتم چند روز بعد اعلان وفات ملا عمر اعلان میشد بی عزتی کلان بود خوب شد نکردم
سوم؛ پیام صلح که آمد، من پیام را شنیدم وگوش کردم خوشحال شدم به استاد گرامی تماس گرفتم عاجل بیایید که سفیر ونماینده صلح آماده بسیار ضرور است دیگر ندانستم که استاد را شهید ساختند".
اطلاعات امنیتی و مسلکی حکایت دارد، همان روز که استاد را شهید ساختند، علایم جرمی نشان می دهد مواد منفجره در مهمان خانه دولتی در عمامه (لنگی) بسته می شود و پیش از ملاقات با استاد به طور اعزاز برسر نماینده و پیام آور صلح گذاشته می شود و ریموت (کنترلگر) آن به دست عالی جنابی می باشد در حین هم آغوشی و احوال پرسی دکمه زده میشود و مواد منفجره انفجار میکند و استاد شهید میشود.
استاد شهید ما رسالت مندانه؛ به حیث معلم، استاد، دعوتگر، مجاهد، مهاجر، رهبر، رئیس دولت اسلامی و رئیس شورای عالی صلح زیست. خدای متعال در روز آخرت در زمره شهداء، صالحان ومجاهدان محشور بدارد و غفران و رحمت بیکرانش را نصیب همه شهداء و مجاهدین گرداند.
والله اعلم بالصواب - انالله (انالله و اناالیه راجعون )
حبیب الله حسام مهاجر
دوشنبه: ۲۷/۶/۱۴۰۲خورشیدی