چرا و چگونه وزیرستان شمالی به افغانستان منتقل می شود؟
نویسنده: فاروق فردا، تحلیلگر
وزیرستان به دوقسمت (وزیرستان شمالی و وزیرستان جنوبی تقسیم) شده است. وزیرستان شمالی بیشتر کوهی وقبیله ای است. این منطقه زمین زراعتی کمتر دارد و مردم آن تا دیر سال ها از طریق دام پروری امرار معیشت می کردندو اکنون نیز برای برخی مردم دام پروری و باغداری منبع عاید شمرده می شود. تا سال 1893 که هنوز خط دیورند کشیده نشده بود وزیرستان به حیث منطقه آزاد شمرده می شد .برخی ها به این باورند که این منطقه به افغانستان و به هند برتانوی مربوط نبود. مردم آن جنگجو،دلیر و بسیار مرد سالار اند
با ایجاد پاکستان در سال 1947 وزیر ستان شمالی با پاکستان ملحق گشت. کشور پاکستان به منظور تابع کردن مردم وزیرستان چندین بار به آن طرف لشکر کشی کرد و در نتیجه ی این لشکر کشی ها، جنگ های خونینی میان شان صورت گرفته است. بلاخره دولت پاکستان با زور اسحله و اردوی قوی این خاک و مردم را تصرف کرد و سعی بخرج داد تا با انجام برخی کار های رفاهی بتواند دل آنان را به دست آرد. بردن برق و تاسیس سرک بر زندگی مردم بسیار اثر گذاشت.
مردم این سرزمین از دو قبیله تشکیل یافته اند که یکی آن عثمان زی ها اند و دیگرش احمد زی ها. با آن که میان آنان چندان دوستی به مشاهده نمی رسد ولی زبان شان پشتو و لهجه ی شان گویشی ویژه دارد.لهجه ی مردم وزیرستان شمالی با لهجه ی وزیری های افغانستان که در امتداد سفید کوه واقع اند، متفاوت است. مردم وزیرستان حروف واول الف ،واو و یا را به جای هم بکار می برند .همه ی شان کش دار و آهنگین صحبت می کنند و این امر سبب شده است که شیرینی لهجه ی وزیرستان با لهجه های دیگر زبان پشتو که شمار آن به دهها می رسد متفاوت باشد.
شهر میران شاه که با ولایت خوست افغانستان هم سرحد است مرکز وزیرستان شمالی یاد می شود. یاد مان باشد که این میران شاه با نام میران شاه فرزند تیمور وابستگی ندارد. زیرا میران شاه که سومین فرزند تیمور بود عمدتا در مناطق شمال به ویژه آذرباییجان حکمرانی داشت، نه در این مناطق.
وزیرستان، از لحاظ جنگی نقاط استراتیژیک دارد. پاکستان به سبب دو هدف وزیرستان شمالی را به منظور گسترش مدارس انتخاب کرده است، یکی با استفاده از احساسات دینداری این امردم و دیگر به بهانه ی مدارس تمرکز نیرو های مسلح در این نقطه به منظور تابع نگه داشتن باشندگان سرزمین وزیرستان شمالی.
در وزیرستان شمالی تا چند سال پیش که از آنجا دیداری داشتم، پنجهزار مدرسه وجود داشت. مدرسه های وزیرتان شمالی از سطح مساجد آغاز می گردد و تا مدارسی با ساختمان های معاصر دارای خوابگاه هایی برای دانش اموز ها و دانشجویان امتداد می یابد.
مقامات پاکستانی، مدارس مخفی برای جوانان غیر منطقه یی را در نقاط نسبتا تاریک پیچ و خم دار کوه ها بنا کرده اند. عبور و مرور مردم عام و حتی محصلان پاکستانی و افغانی به این مدارس ممنوع است. آموزندگان مدارس مخفی نیز حق ندارند که از ساختمان های خود به دیدار محصلان دیگر بروند و یا برعکس. وضعیت امنیتی در این ساحه ها بسیار اضطراری می نماید.
هزاران جوان در این مدارس تحت تربیه قرار دارند. استادان پاکستانی،عربی واتباع دیگر کشور های ذیعلاقه می باشندږ ملا ومولوی و نظامیان متخصص در این مدارس تدریس می کنند.
شیوه های پذیش در این مدارس هم گونه یی ویژه دارد.شاکردان از دو طریق به این مدارس راه می یابند .طریقه ی اول ان گزینه ی فرزندان مهاجرین و مردم محل اند ،به شمول برخی نقاط دیگر پاکستان. از جمله اتباع هردو کشمیر. بچه ها از کودکی به مساجد جذب می گردند و گام به گام بالا می روند. اکثریت انتحاری ها از همین مساجد برگزیده می شوند وبه منظور پرورش های بعدی معرفی می گردند. هر مسجد باید سالانه نظر به شمار شاگردانش سهمیه خود را به مرکز انتحاری آماده کند. انتحاری ها را از میان اولاد مهاجرین و مردم خود محل برمی گزینند نه از اولاد پاکستانی ها.
مرکز انتحاری در وزیرستان شمالی ، اموزشگاه علیحده دارد، گرچه هر مدرسه ی عالی دارای میدان های تمریناتی اند ولی مدرسه انتحاری بسیار مجهز است. شمولیت یا شاگرد شدن در ان مدرسه روند پیچیده دارد. با وجود آن که در طول آموزش کودک در مسجد بررسی های فراوانی صورت می گیرد و لی زمانی که در لیست برگزیدگان شامل می گردند ،استخبارات پاکستان سابقه خانوادگی آنان را با دقت بررسی می کند و برامدن از ان نه تنها به قربانی انتخاب شده بلکه به خانواده اش هم عواقب ناگوار می داشته باشد. در مدرسه ی انتحاری افزون بر تمرینات رفتن به جنت و انفجار و انتحار و بازی با اسلحه ، فلم هایی از جنت و عشق یازی های حوران لخت هم به نمایش گذاشته می شود و نوجوانان و جوانان را به تحریک شهوت ترغیب می کنند. این مرکز داوطلبان را به کتگوری های اول دوم و سوم تقسیم کرده است. افرادی که با بسیار دقت و توجه آماده می گردند، راه برگشت ندارند. عذای انان با غذا در مدارس دیگر تفاوت دارد. به شاگردان مدرسه انتحاری تلقین شده است که شهادت بلند ترین مرتبتی است که خدا خود با شهید دیدار می کند. به آنان گفته شده است که غذا های شان از جنت اورده می شود و خدا خود ان را برای شان ارسال می کند. وقتی که انجا برسند این غذا ها به وسیله حور ها برای شان سرویس می گردد.
افراد دیگر از مدارس مسجدی، ابتدا به مدارس متوسطه انتقال می یابند. نو جوانان مدارس منطقه در ماه دوبار حق دارند به خانه های شان رخصتی بروند. مسن تر ها که از ازمون ها گذشته اند می توانند زیادتر اوقات به خانه بروند، اما خارجی ها حق ندارند، زیرا خانه و جایی هم به رفتن ندارند.
طریق دوم طوریست که نوجوانان و جوانان از کشور های ایران، کشور های عربی،تاجیکستان، آدربائیجان، گرجستان، ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان،قرغیزستان ، اویغور چین، سودان، سومالی،مراکش و مناطق قفقازی روسیه برگزیده می شود. این جوانان به وسیله گروه های تبلیغی نشانی و در بدل ۵۰۰ تا یک هزار دالر از خانواده های شان به نام صدقه و خیرات و تحفه ی خداوندی خریداری می شوند، و احسانی هم بر آنان گذاشته می شود که وارد رحمت حق شدید که فرزند تان برگزیده شد . در زمان تحصیل هم گهگاه مقداری پول به خانواده های آنان که گویا لنگر و برکت برای شان تهیه کرده ارسال می گردد. این عمل بر دیگر خانواده های فقیر و بی درآمد هم اثر می گذارد تا جوانان شان را به منظور اعزام به این مدارس علاقمند کنند .
فارغان پاکستانی این مدارس در شورا های علمای دینی پاکستان،در مساجد به جای ملا های بی تحصیل و حتی تا خدمه ها و مؤذن ها مقرر می گردند.نخبه های شان تا حد فتوا دادن در نزد دولت قدر و عزت و منزلت می یابند و برای شان ستیژ ها داده می شود. جوانان محل وارد گروه های طالبی و هسته های تشدد می گردند و غایله ها استفاده از دین را گرم نگه می دارند، توجه جهانیان را در حمایت از این مراکز منحرف داشته باشند.
فرزندان مهاجری و خارجی ها پس از آموزش در کمین اند که چی وقت به کشور های شان برگردند و به منظور تاسیس حکومت های اسلامی و خلافت ها وارد نبرد های استشهادی گردند. شمار شان که زمینه های برگشت پیدا می کنند ، عجالتا دست به تاسیس احزاب اسلامی می زنند و در میان مردم مسلمان کشور های شان سرباز گیری می کنند. شماری که از حضور شان در کشور های خود عجالتا نگرانی دارند ، در گروه های تروریستی القاعده، طالب، شاخه های مختلف داعش ،سلفی ها و سایر گروه های دیگر تنظیم می گردند. اکثر رهبران حزب التحریر که در شمال افغانستان و آسیای میانه حضور گسترده دارد، نیز فارغان این مدارس اند.
پاسخ این سوال روشن است که پاکستان چرا می خواهد شبکه های آموزش تروریست ها و اسلامیست های تند رو در افغانستان باشد.
وزیرستان شمالی به مثابه ی مرکز آموزش های تروریزم و فندمنتالیزم در جهان بسیار بدنام شد.هندوستان در شناخت این منطقه به جهانیان نقش بارزی را ایفا کرد.زیرا چندین تروریست و ویرانکار مسلمان که در هندوستان دستگیر شدند، فارغان همین مدارس بودند.
در حال حاضر از یک طرف کمک های جهانی بر پاکستان تقلیل یافته است و از طرف دیگر فارغان دینی و تروریستی این مدارس به خود دولت پاکستان هم به منبع خطر مبدل شده اند. از این رو نظامیان پاکستانی به ادامه ی این مدارس دلچسپی کمتر نشان می دهند.
وزیرستان سازی شمال افغانستان، بنا بر دلایل روشنی از پاکستان آغاز شده است. طالبان دارند این کار را به بهانه ی ناقلین و مهاجرین انجام می دهد و آمدن وزیرستانی ها را در زمان حکومت کرزی و غنی بهانه می گیرند. به راستی این کار در زمان حکومت کرزی و اشرف غنی شروع شده بود، در برخی جا ها تحت شرایط بودند و در برخی نقاط بدون شرایط. شماری که تقریبا شش هزار نفر می شود در ولسوالی گربز ولایت خوست در خیمه ها بودند. کمپی برای شان ساخته شده بود. این مردم در حال حاضر برای خود شان خانه ها آباد کرده اند، چاه ها حفر کرده اند وکار وباری سربراه کرده اند.
ولسوالی های هم سرحد به چترال در ولایت کنر به بهانه ی مهاجرت از این مردم پر است. پشتون های آن طرف خط دیورند از مناطق مختلف با لهجه های مختلف وزیری و چترالی و مسید، ابتدا به حیث مهاجر کوچ کردند، مردم کنر از آنان استقبال کردند، ولی این ها مهاجر نبودند و نیستند. در وقت غنی از داشتن اسلحه ابا می ورزیدند، اما اکنون هر فرد جوان شان با دو میل اسلحه گشت و گذار می کند، این اسلحه از کجا به دست آنان رسید؟. این ها از کجا مسلح می شوند؟، این در حالیست که تازه وارد ها ی این مردم در کوچ و بار شان فراوان اسلحه نیز انتقال می دهند و مردم محل نمی توانند برای شان چیزی بگویند.هم اکنون با وجود هم زبانی و هم فرهنگی، مردم بسا نقاط کنر از دست انان به ستوه آمده اند.
طالبان می خواهند شمال افغانستان را به دو هدف تحت تاثیر قرار دهند. هدف سیاسی این است که شمال را در کل به وسیله ی آنان یک دست کنند. با زور واسلحه ی آنان زندگی آرام مردم را در گرو امر و نهی افراد مسلح قرار دهند. تا باشد با این وسیله، زمینه اعمار مدارس مهیا گردد و امکان انتقال تروریست، ملا و انتحاری ها به آسیای میانه و چین آسان گردد. مهاجرت تحت شرایط انجام می یابد، افغانستان قانون مهاجرت ندارد و سرزمین افغانستان نظر به تعداد نفوس کشور جایی برای مهاجرت \ذیری و دلیل به این امر ندارد. اما طالبان مب خواهند با جابجا تروریست ها زیر نام مهاجر و انتقال مدارس از وزیرستان به شمال کشور به منظور مقاصد سیاسی شان به این کار ادامه دهند. این کار ساده نیستُ طالب اګر نمی داند یک جهت قضیه باید فهمانده شود و اګر می داند باید هر ګونه کی می شود جلو عملکردش ګرفته شود. این جابجایی عواقب وخیم دارد، اګر امروز کس فکرش را نمی کند در آینده های نزدیک و دور چنان نسل کشی در افغانستان رونق یابد که تاریخ پیشینه ی آن را به یاد نخواهد داشد.
همزمان با آن فرهنگ کشی نیز آغاز می گردد و تا آنجام دوام می یابد، با از بین بردن نسل ها، افتخارات تاریخی مردم این سرزمین نیز با خاک و دود یک سان خواهد گشت. نوروز به دار آویخته می شود، نام بردن از مولانا، ابو علی سینا،رابعه بلخی،فردوسی، جامی، سنایی غزنوی،ظهیر فاریابی،حنظله بادغیسی، ابن یمین،امیر علی شیر نوایی،گوهر تاج بیگم، و وو وو کفر شمرده خواهد شد. چه بر نام های احمد شاه ابدالی، میروس خان هوتکی، ملا مشک عالم، محمد جان خان وردک، میر مسجدی خان محمد جان خان دروازی، داکتر نجیب الله که هم اکنون خط کشیده اند.
برخی ناظران به این باور اند که طالبان در نظر دارند حتی در ولایات های پشتون نشین هم این مردم را جابه کنند. این کار را به خاطری می کنند که برنامه طالبان و پاکستان در نهایت این است که ابتدا زمینه کنفیدریشن افعانستان و پاکستان تطبیق گردد. این کنفیدریشن را زمانی گلبدین حکمتیار با پاکستان معامله کرده بود. اگر حکمتیار در سال 1993 در جنگ های میان تنظیمی موفق می شد و به ارگ می رسید، مستله ی کننفیدریش را صورت می داد، آن گاه نیاز دیده نمی شد که گروه طالب ایجاد گردد همان گاه حکمتیار و پاکستان به کام شان می رسیدند و قضیه به زعم خود شان حل شده بود. اما اکنون پاکستان این فرصت را مناسب می بیند، پس از کنفیدریش، خط دیورند برداشته می شود و خاک افغانستان در قلمرو پاکستان شامل می گردد.
از افغانستان انتقال تروریزم به آسیای میانه آغاز می گردد. کشور های این خطه از سرنوشت چهل ساله افغانستان استقبال خواهند کرد. خانه جنگی و برادر کشی گسترده خواهد شد، روسیه هر قدر نیرومند هم باشد، توان آرامش کل اسیای میانه را نخواهد داشت، زیرا این کشور ها به منابع مصرفی مبدل خواهند شد و روسیه از تامین آنان عاجز خواهد بود. از سوی دیگر درد سر آسیای میان تا مغز استخوان روسیه هم سرایت خواهد کرد و توقع داشتن این کشور ها از روسیه هم به آن معنی خواهد بود که گوسفند در غم جان کندن و قصاب در غم چربو.
مگر این که روشنفکران افغانستان به میدان قربانی حاضر شوند، تمام مخالفت های سلیقه یی را کنار بگذارند، وبه منظور نجات کشور اقدام کنند. در این راستا کشور های آسیای میانه به ویژه ، مکلف اند که نیرو های روشنفکری را که بر پا می خیزند، به منظور نجات خود و افغانستان حمایت و همکاری کنند.