نامه سیاستمداران افغان به کنگره آمریکا دادخواهی گوسفند از گرگ است.
نویسنده: احمد سعیدی، تحلیلگر امور افغانستان و منطقه (آلمان) ، مخصوص برای “سنگر”
در دنیای امروزی بخصوص ابر قدرت های جهانی در راس ایالات متحده امریکا در تمام زنده گی سیاست های دوگانه ی دارند.
بعضی از سیاست ها علنی، مانند هجوم، عساکر با تانک و توپ و سر کوب مردم... اما یک تعداد از سیاست ها مخفی و پنهانی در تعین سرنوشت مانند قرار داد دوحه با طالبان ...
اما از سوی دیگر من نمیدانم افغان های عزیز و سیاسیون ما چی وقت هوشیار میشوند، چه وقت حقایق را میدانند.
متاسفانه روز گذشته شنیدم که یک تعداد سیاستمداران ما نامه ی را به کانگرس امریکا نوشته اند و از آنها طلب کمک و همکاری نموده اند اینها هنوز از امریکا میخواهند هنوز بالای امریکا باور و امید دارند نمیدانم ما چه وقت هوشیار میشویم ما چه وقت می فهمیم که ما را کی فروخت اما چه چقدر ارزان و چه بی موقع فروخت.
سیاست بدو نوع است سیاست اعلامی یا اظهار که برهمه واضح است او را هر کس میداند و سیاست اخفا یا پنهان که مثل ضمایم موافقت نامه های است که هنوز مردم افغانستان به آرمانش هستند ولی نمی فهمند که چه بود چه شد و بکجا رسید.
حالا با توجه به روحیه اخبار ماه های اخیر، سخنان تازه جو بایدن، تحلیل های سیاسی سیاسیون.
اگر این مباحث سیاسی را در قالب مدیریت برنامه قراردهیم من حدس میزنم که پروژه جنگ ۲۰ ساله افغانستان بخوبی تطبیق شده ، مرحله تسلیم دهی هم بخوبی تمام شده مرحله تفتیش هم توسط راپور های سیگر تمام شده و فعلا در مرحله مرحله ارزیابی تاثیرات تطبیق پروژه ۲۰ ساله حضور امریکا در افغانستان قرار داریم.
اگر ازین منظر به قضیه نگاه شود مایان که منحیث تماشاچی این سریال ، تراژیدی این فیلم را از اول تا اخر تماشا کردیم و هنوز زنده ایم به این نتیجه ابتدایی میرسیم که ممکن اصلا از ابتدا هدف باز شدن دفتر دوحه از ده سال قبل، تشکیل شورای عالی صلح ، تشکیل وزارت دولت در امور صلح، برنامه های دایاگ و دی دی آر... که از سال ۲۰۰۴ شروع شد و ملیون ها دالر مصرف شد همه و همه ممکن برنامه ریزی برای زمینه سازی و تطبیق استراتیژی های خروج امن امریکا و ناتو از افغانستان بوده باشد...
اینکه ما فکر میکنیم که هدف فقط و فقط آوردن صلح دایمی ، رفاه و انکشاف افغانستان جنگ زده بوده ممکن دچار غلط فهمی تاریخی شده باشیم... اینکه چرا تمام برنامه های کلان تطبیق شده دولت و موسسات منتج به هویت ملی ، متحد ساختن افغانها بین خودشان نشد، مهاجرت،غربت ، آوارگی ختم نشد و تاثیرات ملموسی به زندگی ۳۵ ملیون افغان وارد نکرد درحالیکه مشابه چنین هزینه طرح مارشال بود که اروپا را دگرگون کرد...و بقول شاعر آن دیگران را کاشف سیاره ها کرد ولی اذهان ما همچنان کور و بدون پیشرفت باقیماند.
نمیدانم آیا بازهم باید منتظر بود تا بهتر درک کنیم تاریخ چه را میخواهد برای ما رقم بزند؟!
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد،
زمانه را قلمی و دفتری و دیوانیست.