عبدالله عبدالله خبر فرار اشرف غنی را از تماس تلفنی حامد کرزی شنید که گفت "نفر گریخت". او در پاسخ به تماس تلفنی زلمی خلیلزاد گفت "وطن را تباه کردید؛ خدا جزایتان دهد"
نویسنده: فضل احمد معنوی،
وزیر پیشین عدلیه افغانستان
"هدف این یادداشت تبیین وقایعی است که از سقوط کابل به دست طالبان تا درگیریهای این گروه با جبهه مقاومت ملی در پنجشیر اتفاق افتاده است.
در این یادداشت به گونۀ اجمالی به گوشهای از جریان جنگ پنجشیر پرداخته شدهاست تا سرآغازی برای پرداختن به گوشههای تاریک و مبهم حوادث باشد و خوانندگان واقعیتها را درک کرده منصفانه قضاوت کنند.
این یادداشت استوار بر مستنداتی است که من از سقوط کابل الی درگیریهای پنجشیر شخصا شاهد بودهام.
فروپاشی نظام دلایل و عوامل بیشماری دارد که در رابطه به آن در یادداشت دیگری به تفصیل خواهم نوشت. آنچه برای همه به شمول آمریکاییان، حتا طالبان و حامیان این گروه شگفتیآور و غیرقابل پیشبینی بود، سرعت سقوط بود.
به باور من، یکی از دلایل فروپاشی در کنار عوامل دیگر، بحران مشروعیت و تنشهای ناشی از آن در دو انتخابات اخیر بود.
بیباوریها در حدی دامنزده شد که مردم نسبت به کلیت نظام بی باور شدند و خود را مجبور به دفاع از حاکمیت چند فرد نمیدانستند.
بیخبر از اینکه نظام مال شخصی کسی نه، بل سرمایه بیست ساله یک ملت بود که با هزینهٔ ملیاردها دالر ساخته شده بود. با این وصف، پس از جدولبندی خروج نظامیان آمریکایی، درست در ظرف سه ماه اخیر، ارتش افغانستان دست از جنگ کشید.
جنگ پراکنده، کمندوها را که تنها در میدان نبرد بودند زمینگیر کرد و ولایات همجوار پایتخت به شدت نا امن شد. نفوذ دشمن حلقه کابل را تهدید می کرد و شهر کابل خطوط یا حلقههای دفاعی نداشت.
طالبان از همان سالهای آغازین شورش دوبارهشان خواب پیروزی میدیدند و باورمند به ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی افغانستان و شکست ناتو/آمریکا بودند.
این اعتماد به نفس از کجا سرچشمه میگرفت بحث دیگریست، اما از همان آغاز تنها نگرانی این گروه رویارویی دوبارهشان با سایر اقوام به خصوص در شمال کشور بود.
در سال ۲۰۰۷ میلادی یکی از نمایندههای طالبان با من دیداری داشت. در آن دیدار با اشاره به قطعیت پیروزیشان گفت: میخواهیم اینبار در پیروزی ما شمال، جنوب و همه شریک باشند؛ میخواهیم علمای دینی شمال را قانع سازیم تا مشترک مبارزه کنیم و این پیروزی همه باشد، نه از یک سمت و یک قوم.
او از من خواهان همکاری شد. گفتم اگر به سه پرسش آتی پاسخ قناعت بخش ارائه کنید، همکاری خواهم کرد: اول - مشروعیت جنگ را شرعا چگونه تعریف میکنید؟ دوم - امکانات اعم از سلاح، مهمات و دیگر نیازهای جبهۀ تان از کجا تامین میشود؟ و سوم اینکه پس از پیروزی ساختار نظام شما چگونه خواهد بود؟ آیا همانند حکومت گذشتۀتان میباشد یا مدل دیگری در نظر دارید؟
گفت: "به هرسه پرسش پاسخ ندارم، من پیام را رساندم حالا تصمیم از آن شماست".
به هرحال، با گذشت زمان طالبان موفق به نفوذ در شمال کشور شدند و با خروج نظامیان خارجی خود را آمادهٔ گرفتن امور میدیدند. آنچه طالب نداشت و ندارد، برنامهٔ مدون برای حکومت کردن است.
از روز سقوط کابل تا رسیدن به پنجشیر
در روزها پایانی که زنگ فروپاشی کامل نواخته شده بود و تعداد زیادی از مقامات حکومتی خانوادههایشان را به بیرون از کشور انتقال داده بودند، من با خانوادهام تصمیم گرفتیم تا مردم را تنها نگذاشته و در هر شرایطی کشور را ترک نکنیم.
روز یکشنبه، پانزدهم آگست، با لباس رسمی حسب عادت بعد از ادای نماز صبح به دفتر رفتم. حضور مامورین نسبت به روزهای پیش بسیار کمرنگ بود. آشفتهگی و حیرتزدگی در سیمای کارمندان، مردم و شهر هویدا بود. کارهای روزمره اداری را انجام دادم، اما حوالی ساعت ده متوجه شدم که وضیعت به سرعت درحال تغییر است. آرام از دفتر بیرون شدم و دستیارم را هدایت دادم تا وسایل شخصیام را از دفتر به خانه انتقال دهد.
صبح همینروز، خانه کراییام در کابل را ترک کرده تصمیم گرفتم خانواده و اموال منزل را به پنجشیر بفرستم، اما به دلیل ازدحام قبل از اینکه آنها شهر را ترک کنند خبر سقوط ولایات پروان و کاپیسا رسید. از آنجا که راهها قطع گردیده بود ناگزیر خانواده به منزل دوستان جایگزین شدند.
پیش از یازده قبل از ظهر به قصر سپیدار به دیدن داکتر عبدالله رفتم تا جویای احوال شوم. گفتند، به خانه تشریف بردهاند. تا ساعت ۱۲ در صحن سپیدار قدم زدم، سپس با حاجی عبدالقهار، رییس دفتر شورای عالی مصالحه به خانه داکتر عبدالله رفتیم.
پس از احوالپرسی، داکتر عبدالله گفت: «آمریکاییها اطمینان داده اند که طالبان تا دو هفته دیگر وارد شهر نمیشوند، اما خواستهاند تا نظم شهر را حکومت بگیرد».
او افزود که شام همان روز آنها به دوحه سفر دارند تا در مورد صلح به نتیجه برسند، اما آمریکاییها خواستهاند تا اینبار با اجندای متفاوت و منعطفتر بروند.
داکتر عبدالله آمادگی رفتن به قطر را میگرفت که حوالی یکونیم بعدازظهر تیلفون جناب کرزی آمد.
آقای کرزی گفت:" نفر خو گریخت". داکترعبدالله با تعجب پرسید: «کی گفت؟». پاسخ داد: « فردی از پیپیاس». خبری که لحظات بعد توسط منبع دیگری نیز تایید شد.
از داکتر صاحب پرسیدم که حالا چه کنیم؟ گفت: "من از خانه خود بیرون نمیشوم، هر اتفاقی که پیش میآید در خانهام بیاید، نمیخواهم بیعزت شوم".
به او گفتم پنجشیر برویم. پرسید که چگونه؟ گفتم ابتدا کوشش میکنم تا هلیکوپتری تنظیم کنم، اگر موفق نشدم با یک کاروان زرهی حرکت میکنیم و هرجا با مانعی رو به رو شدیم میجنگیم و میگذریم.
موافقت نکرد و گفت: «مقاومت نمیشود، طوس قره (♠️) را هم استفاده کردیم نتیجه نداد».
اشاره او به گزینش بسمالله محمدی به سمت وزارت دفاع بود. به محافظان خود هدایت داد تا در حال آمادهباش قرار گیرند.
من لباس رسمی خود را با پوشیدن لباسهای وطنی که از داکتر صاحب به عاریت گرفتم تعویض کردم و حین برآمدن مجددا به او گفتم که شما رهبر بودید و حالا وقت مدیریت بحران است، تصمیم بگیرید و باید از اینجا بیرون شوید. اینبار نیز رد کرد.
در همین لحظه تیلفون آقای خلیلزاد آمد و او نیز از فرار رییسجمهور خبر داد. داکتر عبدالله در پاسخ به خلیلزاد گفت:«وطن را تباه کردید خدا جزایتان را بدهد».
با این پاسخ تیلفون را قطع کرد. من ناگزیر گاردها و وسایطم را آن جا گذاشتم و با یک نفر محافظ غیرمسلح در یک تاکسی به منزل یکی از دوستانم رفتم. فردای آن روز با یک موتر تاکسی به پنجشیر رسیدم.
آمادگی برای دفاع و مذاکرات با جانب طالبان
با رسیدنم به پنجشیر شروع کردیم به آمادگیهای دفاعی. تمام اسلحه و تجهیزات نظامی شخصیام در کابل مانده بود که پس از چند روز با پرداخت هزینه به پنجشیر انتقال یافت.
اضافه براین، دو روز قبل از سقوط، دوستی چند میل سلاح امشانزده آمریکایی برایم فرستاده بود که همه را به پنجشیر منتقل کرده بودم.
متاسفانه، به دلیل نبود مرمی آن سلاح در پنجشیر، تا آخرین دم نتوانستیم از آنها استفاده کنیم.
باید یادآور شد که همۀ امکانات موجود نزد من از هزینه شخصیام بود و از کسی امکانات پولی و تسلیحاتی در پنجشیر دریافت نکرده بودم.
جلسات را با امیرجوان، احمد مسعود و معاون صاحب امرالله صالح و سایر برادران آغاز کردیم. متاسفانه، تعداد اندکی از شخصیتهای مطرح پنجشیر توانسته بودند خود را به آن جا برسانند. عدهای هم نخواسته بودند به مقاومت بپردازند. رفت و آمد هیئتها جهت مذاکره با طالبان آغاز شد اما خواست طالبان کمتر از تسلیمی پنچشیر نبود.
با آنکه امیرجوان روحیه انعطافپذیرانه از خود نشان داد اما طالبان تهدید به جنگ کردند.
عدهای از وطنداران اعم از علمای دینی و مجاهدان سابقهدار پنجشیر، پروان و کاپیسا در نقش میانجی مشوق کنار آمدن با طالبان بودند.
یکعده که نگران ثروت و جایدادهای خویش بودند این نقش را سپَری در برابر حفظ جان، مال و گذشته سیاه خود میپنداشتند و در صدد دستاوردی به نفع طالبان بودند. طالبان نیز تا اندازهای از آنها استقبال کردند. ما به زمان نیاز داشتیم و از اینرو، مذاکره با هیچ گروه و جناحی را رد نکردیم.
همه میدانستیم در پنجشیر آمادهگی لازم به جنگ وجود نداشت و در فرصتی که ما در اختیار داشتیم امکان آماده شدن به جنگ تمام عیار نبود.
ولایت پنجشیر با آرامش بیست ساله به یک منطقه توریستی مبدل شده بود. در فرصت اندک نمیتوانست در برابر هیولای طالب که همهٔ افغانستان را تسخیر کرده بود، در اوج غرور قرار داشت و به قول خودشان ناتو و امریکا را شکست داده و نظام بیست ساله را با همه ساز و برگ نظامی آن سرنگون کرده بود، بایستد. اما ناگزیر به انتخاب یکی از دو راه بودیم، راه سومی وجود نداشت. راه جنگ که سقوط آن حتمی بود، اما به دوام مقاومت میانجامید، یا تسلیمی که شرمساری تاریخی را به ارمغان میآورد و هیچگاه مردم ما را نمیبخشید.
همه با یکصدا تعهد کردیم که اگر جنگ تحمیل شد دفاع میکنیم و این حق مشروع ماست. در این راه شهادت افتخار ماست و اگر زنده ماندیم در کنار مردم خویش باقی میمانیم.
نا گفته نباید گذاشت سلاح و مهماتی که از مقاومت اول باقی مانده بود اکثراً قابل استفاده نبود، زیرا در شرایط مناسب نگهداری نشده بود و زمان کاربرد آن پایان یافته محسوب میشد (نظامیان مسلکی این موضوع را خوب می دانند).
نگرانی شدید ما از ناحیهٔ محاصره اقتصادی بود. بدین منظور تصمیم برآن شد که تا مسدود شدن راههای اکمالاتی برای ذخیره مواد غذایی و سوختی تلاش صورت گیرد. بهرغم این تلاشها فرصت از دست رفته بود و زمان اندک در اختیار داشتیم.
در مقاومت اول یک مسیر ورودی به پنجشیر وجود داشت که دفاع را سهلتر ساخته بود. اما اینبار باید شش راه ورودی وسایط و چندین معبر پیاده را دفاع میکردیم. راههای وسایط اعم از جاده عمومی، دربند، ولسوالی شتل مشهور به راه چیلانک، کوتل خاواک، کوتل انجمن و قسماً کوتل آریب باید سنگربندی میشد.
همچنین، پنج معبر پیادهرو شامل کوتل عبدالله خیل، کوتل الله اکبر، کوتل دره آبشار، کوتل زرد از طرف تخار و کوتل پارنده باید زیر پوشش قرار میگرفت که در آن فرصت اندک پوشش کامل آن بس دشوار بود.
برخلاف مقاومت اول که بدخشان و تخار عقبهٔ مطمئن جبهه بودند، اینبار تهدید اصلی به شمار میآمدند. به دلیل جریان جنگ در اندراب، راه کوتل خاواک را مسدود نکردیم که بعدها مشکلساز شد و اولین خط دفاعی از آن مسیر شکست.
هیئتهایی به سران طالبان بدخشان فرستادیم تا از جانب «کوتل انجمن» حمله نکنند اما آنها نپذیرفتند. گفتند: ما چارهای جز اطاعت از امارت نداریم و هرگاه نجنگیم سلب اعتماد میشویم.
اضافه برآنچه گفته شد، عدهای از قطعات ارتش نیز که داخل دره پنجشیر شده بودند تصور متفاوتی از این دره داشتند. آنها پنجشیر را به مثابهٔ مدینهٔ فاضله میدیدند که همه چیز در آن مساعد است. تصورشان این بود که مهمانخانهها به رویشان باز و بهتر از سیستم نظام حکومتی پذیرایی خواهند شد. اما متآسفانه خلاف تصور آنها به دلیل شرایط دشوار جنگی با مشکلاتی رو به رو شدند که انتظار نداشتند.
هرچند آقای صالح امکانات خوب پولی در اختیار آنها قرارداد اما نتوانستند با وضعیت جدید سازگار شوند و اکثرا وظیفه را ترک گفته به خانه های خویش برگشتند. آنهایی که باقی ماندند بیشتر ساکنین پنجشیر بودند که نقش زیادی ایفا نتوانستند؛ البته به استثناء عدهای که تا حال در سنگر عزت میرزمند.
(ادامه دارد)