آیا ایران باید از اسرائیل اجازه بگیرد؟
نویسنده: ثریا بها، منتقد و نویسنده.
در روزهای اخیر، نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، بار دیگر با لحن هشداردهندهای اعلام کرد: «ما اجازه نخواهیم داد ایران به سلاح هستهای دست یابد.»
این سخن، همانند صدها هشدار و تهدید پیشین، بهظاهر از موضع دفاع از امنیت اسرائیل بیان میشود. اما پشت این واژههای پرطمطراق، یک پرسش بنیادین نهفته است که وجدان هر انسان آگاه را به چالش میکشد:
چه زمانی ایران به اسرائیل مراجعه کرده که برای برنامه هستهای یا امنیت ملیاش اجازه بگیرد؟
و اصلاً اسرائیل ازکی و چه کسی اجازه خواسته که فلسطین را نابود کند و خانههای کودکان را بر سرشان ویران؟
ایران، فارغ از موافقت یا مخالفتها با نظام حاکم بر آن، یک کشور مستقل و عضو سازمان ملل است. بر اساس اصول حقوق بینالملل، هر کشور حق دارد در محدوده جغرافیای سیاسی خود، درباره انرژی، امنیت و سیاستهای دفاعی تصمیمگیری کند. این حق، یک «لطف» نیست که اسرائیل یا آمریکا عطا کند، بلکه اصل بنیادی نظم جهانی است: حق حاکمیت ملی.
سلاح هستهای برای اسرائیل مجاز است، ممنوع برای دیگران؟
در حالی که اسرائیل خود دارای صدها کلاهک هستهای در مرکز دیمونا است و هیچگاه به پیمان NPT نپیوسته، ایران حتی برای استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای نیز تحت تهدید و فشار قرار دارد. این چه «نظمی» است که در آن یک کشور خود را «قاضی و مجری» برای سایر ملتها میداند.
حالا اگر پرسش اصلی این باشد که تهدید اصلی در خاورمیانه چه کسی است - ایران یا اسرائیل، پس پاسخ واضح است...
خاورمیانه دهههاست گرفتار تنش، جنگ، و بیثباتی است؛ بخشی بزرگ از این بحران، به حضور اسرائیل در قلب منطقه بازمیگردد. اگر روزی، به جای ادامه اشغال سرزمین فلسطین، اسرائیل با حمایت آمریکا به منطقهای امن و کمجمعیت در خود آمریکا منتقل میشد، مثلاً در ایالتهایی چون مونتانا یا وایومینگ، چه بسا نه تنها صلح به خاورمیانه بازمیگشت، بلکه اسرائیلیها نیز بدون ترس از حمله، در امنیت و رفاه زندگی میکردندو دیگر خاور میانه به خاطر اسراییل در آتش جنگ نمی سوخت.
یهودیان دارای سرمایه بزرگ فکری، علمی و فرهنگیاند که در دل یک جامعه آزاد و بیدشمن، میتوانند برای بشریت سودمندتر باشند تا در محاصره نظامی و ترس.
این اندیشه شاید در سیاست امروز غیرواقعی به نظر برسد، اما از دیدگاه فلسفه انسانی، گامی به سوی صلح واقعی است: صلحی نه با دیوار و بمب، بلکه با فهم، جابهجایی داوطلبانه، و رهایی از منطق دشمنی.
صلح واقعی، نه با مرز، بلکه با ذهن آغاز میشود
شاید ایده انتقال اسرائیل به خارج از خاورمیانه، در دنیای سیاستزده امروز غیرواقعی به نظر برسد. اما فلسفه آن واقعی است: تا زمانی که قدرت بر پایه زور و اشغال باشد، دشمنی پایان نخواهد یافت. ما نیازمند شهامتِ تفکر جدید هستیم.
نیازمند آنیم که نژادپرستی، اشغال، و برتریطلبی را رها کنیم و به انسانی بیندیشیم که خسته از جنگ است.
و چه کسی میداند؟ چه کسی آینده اسرائیل را تضمین می کند؟ در عصر گذشته با زور امریکا آمدند، قلمرو یک دولت دیگر را غصب کردند و ساختند دولت و سرنوشت. اما آنها با هیچ همسایهای سازش نکردند، سعی نکردند که بخشی از منطقه شوند، بلکه تلاش کردند که «اسرائیل بزرگ» ایجاد کنند، یعنی میخواستند جمعیت بومی را بخشی از خود بسازند.
پرسش این است که اگر اسرائیل حمایت امریکا را از دست بدهد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ امریکا خودش از آن طرف اقیانوس آمده، در این مناطق به قلدری مشغول است و ما می بینیم که عصر هژمونی آن به پایان می رسد. جای تعجب نیست که روزی تمام پایگاههای خود را در خاورمیانه بسته و برود. آن وقت اسرائیلی ها که یگان همسایه دوست ندارند و همه را آزار دادهاند، چه خواهند کرد؟
شاید روزی، تاریخنگاران آینده بنویسند که صلح خاورمیانه، نه با جنگ، بلکه با مهاجرتی داوطلبانه یهودیان آغاز شد...