حداقل پس از سه سال دیگر کشوری به نام پاکستان از نقشه جهان محو خواهد شد.
نویسنده: عارف حسن آخوندزاده کارشناس امور منطقه ای (پاکستان)، مخصوص برای“سنگر”
پس از حادثه ۹ می، "تشکیل (استابلشمنت)" (بخوانید "ارتش")، که مالک این کشور است، اکنون شروع به آخرین تلاش خود برای اصلاح آزمایش ناموفق خود به نام تحریک انصاف پاکستان (PTI) کرده است. این آزمایش ۱۲ سال پیش در نشستی با رهبری عمران خان در منار پاکستان در ۳۰ اکتبر ۲۰۱۱ آغاز شده بود.
از همان لحظهای، که این اتفاق رخ داد، به وضوح برای من آشکار شد، که حادثه ۹ می به طور عمدی از سوی طراحان اصلی “تحریک انصاف” راهاندازی شد، تا همین اقداماتی را، که اکنون انجام میدهند، انجام دهند. پس از اجازه و تشویق ظاهراً شورشگران و حامیان عمران خان به آسیب رساندن به چند ساختمان منتخب و تأسیسات نظامی نمادین، مقامات به سرعت اینترنت را قطع و ۹ می را “روز بدنامی” اعلام کردند. امّا خدمات اینترنتی پس از ۳ روز از سر گرفته شد. آنها همچنین ۲۴ می را به عنوان "روز شهدا" اعلام کردند، تا به تبلیغ این کشور و نمادهای مرتبط با نیروهای مسلح آن یک شهامت بخشند. این یک تاکتیک نظامی استاندارد در عمر 75 ساله پاکستان بوده است. ۹ می ۲۰۲۳ گمان میرود، که مقامات تعداد زیادی از تظاهرکنندگان را به ضرب گلوله کشتهاند و تا کنون، به اعتراف خودشان، ۱۰ هزار "اشرار" را دستگیر کردهاند، که به گفته آنها، توسط دادگاه های نظامی با قوانین ویژه نظامی محاکمه خواهند شد. گفته میشود، بسیاری از مردم در حال فرار از کشور هستند. متخصصان جوان دسته - دسته به کشورهای مورد نظر خود در غرب سفر میکنند، در حالی، که گفته میشود، صدها و نه هزاران کادر و اعضای حزب تحریک انصاف از خط دیورند فرار کرده اند و اکنون در کنار طالبان در افغانستان به سر میبرند. حاکمان همچنین از سفر رهبری حزب تحریک انصاف به خارج از کشور جلوگیری کرده اند و استخبارات رهبران ارشد این حزب را مجبور به استعفا از سیاست و محکومیت علنی حزب و رهبر آن - با استفاده از تهدید ربودن خانواده ها و وادار کردن همسران و دخترانشان به برهنه شدن - میکند. در ویدیوها دیروز یک مقام ارشد اعلام کرد که PTI به زودی غیرقانونی اعلام خواهد شد.
باید در نظر داشت، که این بار وضعیت پاکستان و چشمانداز آینده آن با آن چه در همه موارد قبلی بود، بسیار متفاوت است. پاکستان در ابتدا به عنوان یک دولت ملی مصنوعی عرض وجود کرد، تنها برای اجاره دادن خود و ایفای نقش های ژئواستراتژیکی خاص قدرت های جهانی: این کشور به عنوان یک سنگر ژئوپلیتیکی انگلیسی-آمریکایی ایجاد شد تا روسیه شوروی را از دست یافتن به یک پایگاه مستقیم در منطقه خلیج فارس جلوگیری کند. از همین خاطر، این کشور از سوی یک نخبگان حاکم بورژوازی انگلی (پارازیتی) اداره میشد، که در رأس آن ارتش قرار داشت. این ارتش انگلیسی زبان است و برای توسعه بقیه جامعه یا زیرساخت های ملی اهمیتی نمیداد و نمیدهد یا نیازی به توسعه زیرساخت های ملی نمیدید و هیچ گاه نمیبیند، زیرا همه امکانات و نیازمندی هایش را حامیان انگلیسی - امریکاییاش برآورده میکردند. ۷۵ درصد از این کمک ها را خود این نخبگان به جیب میزدند و حداقل هزینه را برای حفظ این کشور صرف میکردند، تا از کار نماند. تنها کاری، که پاکستان و نخبگانش باید انجام میدادند این بود، که برای تحرکات شوروی/روسیه در منطقه مانعه ایجاد کنند. با دادن این کمک به پاکستان، غرب فساد و ناکارامدی شدید را تحمل (و حتی آن را تشویق) میکرد تا زمانی، که نیازهای ژئواستراتژیک آن برآورده میشد. امریکا حتی “برنامه هستهای” نمادین پاکستان را تحمل کرد. احترام به خود برای پاکستانی ها مسئله مهمی نیست، چه در نقش برده و چاپلوس و یا هم غارتگر دارای های خصوصی متعلق به خانواده یک کس دیگر. تاریخ میداند، که ساکنان دره سند وارثان بردگان و غارتگران بودند. به همین دلیل است، که آنها تاریخ اسلی را سرکوب میکنند. به نظر میرسد، که پاکستانی ها نیز دیدگاه استراتژیک ندارند.
اما چنین نظام بردگی مستقیم و کمک های بیپایان پایدار نبود. از سال ۲۰۱۲، زمانی، که روسیه و چین مجدداً علیه “جهانی گرایی تک قطبی” انگلیس-امریکا در جهان دست به کار شدند، غرب با ناکامی های فزاینده ای در سطح جهانی روبرو شده است. پس از رویارویی با امریکا در سوریه در سال ۲۰۱۲ برای اولین بار ولادیمیر پوتین به سرعت شبه جزیره استراتژیک کریمه را در سال ۲۰۱۴ در اقدامی غافلگیرانه به روسیه برگرداند. در سال ۲۰۲۲، چند ماه پس از فرار امریکا از افغانستان، پوتین آماده حمله به اکراینه بود، که به عنوان کانون شرارت علیه روسیه در مرزهایش و به عنوان سکوی پرشی برای گسترش بیشتر ناتو مورد استفاده قرار میگرفت. نقش قدیمی پاکستان به عنوان یک سنگر استراتژیک جنوب آسیا در برابر روسیه ناگهان دیگر قابل دوام نبود، زیرا روسیه اکنون به شدت و به طور مستقیم وجود غرب ضعیف شده را در تئاتر اولیه قاره اروپا تهدید می کند. غرب اکنون مجبور است برای تداوم برتری خود در زمین اروپایی خود بجنگد، به جای اینکه میلیاردها دلار حسابرسی نشده را به جیب فاسدان چاپلوس در منطقهای، که عملاً آن را رها کرده است، واریز کند. همانطور که می توان انتظار داشت، موسسات وام دهی بین المللی مانند صندوق بین المللی پول و بانک جهانی که غرب از طریق آنها از پاکستان و رژیم ناکارآمد آن حمایت می کرد، اکنون از هر بهانه ای استفاده می کنند تا از دادن کمک های مالی بیشتر به تحت حمایت های پاکستانی سابق خود در قالب وام و کمک های مالی خودداری کنند.
در ده سال گذشته، هم روسیه و هم چین خطوط حیاتی مالی و زیرساختی را به پاکستان پیشنهاد داده اند، اما آن همه را نخبگان حاکم پاکستان رد کردند، زیرا روسیه و چین خواستار توسعه اجتماعی واقعی هستند و پول میدهند و خرج مبالغ را نظارت و نتیجه طلب میکنند، اما این طور همکاری برای نخبگان بردهخوی و حریص پاکستان، که در ۲۰۰ سال گذشته عادت کرده بودند هدایا و فضل های بادآورد انگلیس و امریکا را استفاده کنند، آشنا نیست.
در پاکستان خزینههای دولتی در حال حاضر خالی است و حقوق و معاش مقاماتی، که در اکثر ادارات دولتی کار میکنند، به گمان است، این ماه پرداخت شود. تعمیر و نگهداری تکنیکی به مدت نامشخص به تعلیق افتاده است، چه رسد به اجرای پروژه های جدید. پول به سادگی وجود ندارد. این عامل منحصر به فرد است، نه شورش یا بینظمی، که هر گونه اقدام ارتش به اصلاح را در مقابله با وضعیت نوظهور باطل میکند.
واقعه ۹ می قرار بود بهانهای باشد برای وارد کردن ضربه فلج کننده به حزب تحریک انصاف و به نظر من این امر محقق شده است. من همچنین گمان میکنم، که این بهانهای برای گرفتن دیگر اقدامات رادیکال، که هنگام شرایط های اضطراری خرابیآور اتفاق میافتد، میتواند باشد. اما باید به خاطر داشت، که ساختار پاکستان از همان ابتدا، حتی در بهترین زمان ها، به طور بالقوه ناکارامد بود. حتی حتی بیرحمانهترین اقدامات اصلاحی در محیطی، که ورشکسته است و پول برای حفظ آن وجود ندارد، کارساز نخواهد بود. بدیهی است، کسانی، که اکنون در قدرت هستند، این را درک کردهاند. هیچ چیز دیگری در این قالب مصنوعی پوسیده امکانپذیر نیست و من حد اکثر سه سال دیگر به ادامه حیات آن فرصت خواهم داد.
عمرانخان در ابتدا از سوی ارتش به عنوان آخرین عروسک آنها در نظر گرفته شده بود. اما نه عمران و نه هیچ جایگزین دیگری نمیتواند در اصلاح ساختاری، که از ابتدا مصنوعی و غیرعادی بود، موفق شود. بر خلاف بسیاری از دولت-ملت های عصر مدرن، پاکستان یک هدف ژئواستراتژیک واحد را اجرا میکرد و به همین دلیل به طور جنایتکارانه حمایت میشد. اکنون این هدف دیگر وجود ندارد، بنا بر این، دیگر دلیلی برای وجود پاکستان نمانده است.
ابزار دور انداختهشده غربی به نام پاکستان به خودی خود تجزیه نخواهد شد. توقف جریان حیاتی مالی این کشور از غرب منجر به یک سناریو فروپاشی اقتصادی-اجتماعی و کاهش شدید زیرساخت ها و پسرفت توسعه و حکومت آن خواهد شد. در مضافات خیبر پختونخوا، تحریک طالبان پاکستان به طور ایدهآل آماده است تا زمام امور را به دست گیرد، زیرا برای نگهداری خود به هزینه کافی هم ضرورت ندارد و از حمایت مردمی در این جامعه قبیلهای برخوردار است. مقامات سابق دولت به TTP میپیوندند، تا صاحب کار و حفاظت شوند. تحریک طالبان پاکستان در بلوچستان احتمالاً با عناصر جدایی طلب و سرداران محلی معامله خواهد کرد. پنجاب و سند به عنوان سرزمین های قوم هندی و مردمان بامعرفت، پیوند ابدی با مادر- هند دارند و به احتمال زیاد به آغوش آن باز خواهند گشت. این به هیچ وجه دشوار نیست، زیرا آنها نژاد، فرهنگ، زبان یکسانی دارند، غذاهای مشابهی میخورند و آهنگ های مشابهی میخوانند.
پس از فروپاشی این آشفتگی وحشتناک، از قدرت های جهانی عاقل و خوش نیت، مانند روسیه و چین بستگی دارد، که این منطقه را در آینده چگونه تغییر شکل دهند و مجدداً احیا کنند. در حال حاضر من هیچ ظرفییتی برای انقلاب یا خودمختاری محترمانه در مردم عادی پاکستان - از هر قومی، که باشد - نمیبینم، که چنین دستاوردهای بیش از حد را با این عقب مانده گی، نوکری و جهل کمایی کند. من این اشتباه سیاستشناسان ساده لوح پیشین را مرتکب نمیشوم، که به این مردم ویژگی هایی را، که آنها اصلاً ندارند، نسبت میدادند.