اتاق های فکری روسیه، چین و آسیای مرکزی باید به چه چیزی فکر کنند؟
نویسنده: نورالله ولیزاده، مخصوص برای“سنگر”
مسوولیت حملات تروریستی دیروز بر شیعیان در شهر شمالی مزار شریف را داعش* به عهده گرفته است. امروز نیز یک حمله تروریستی در غرب کابل جان دهها تن را گرفته و هنوز آمار دقیق تلفات هم روشن نیست. حملات غرب کابل نیز در گذشته به داعش نسبت داده میشد. این حملات در ادامه حملات تروریستی چند روز قبل صورت گرفت که در کابل و مزار صورت گرفت بود. توالی این حملات میتواند نشاندهنده آغاز یک مرحله جدید امنیتی در افغانستان باشد. طالبان* میخواهد ورود به این مرحله را انکار کند.
چون عاملین حمله امروز کابل هنوز مشخص نشده، نوشته حاضر به تحلیل حمله دیروز داعش در شهر مزار تمرکز خواهد داشت.
حملات داعش در مزارشریف در پی آن صورت میگیرد که یک رسانه ایرانی مارشال دوستم را متهم به داعشسازی در شمال افغانستان کرد و مدعی شد که آقای دوستم برای این کار از انگلیسها پول دریافت کرده و ترکیه نیز در این زمینه همکار است. اتهامی که حزب جنبش تحت رهبری مارشال دوستم آن را رد کرد و توطیه خواند.
مارشال دوستم سابقه طولانی جنگهای خونین با طالبان را در کارنامه دارد و بنا به نفوذ گسترده اجتماعی و سیاسی که در بین ازبیکها دارد، بعید دانسته میشود که نام و نشان خود را با داعش، که یک گروه منفور تروریستی است پیوند بزند. اما آقای دوستم بدلیل حضور در ترکیه و بدلیل روابط گستردهای که با ترکیه داشته، تا حدودی تصامیمش متاثر از ترکیه دانسته میشود. ترکیه بارها متهم به حمایت از داعش شده و این موردی است که بسیاریها از آن رابطه مارشال دوستم و داعش را نتیجه گرفتهاند.
طالبان در ارتباط به حضور داعش در افغانستان موضع متضاد دارد. اکثراً این گروه برای اینکه خود را براوضاع مسلط نشان دهد، رویدادهای ضد امنیتی را کوچک و کماهمیت جلوه میدهد و وجود داعش را انکار میکند. این رویکرد طالبان باعث شده که بسیاریها حملات تروریستی اخیر را کار خود طالبان بدانند. وقتی داعش حضور ندارد، پس چه کسی حملات گسترده و بزرگ تروریستی در شهرهای بزرگ راه میاندازد؟! طالبان به این پرسش پاسخی ندارد.
این امر که اکثر حملات اخیر متوجه شیعیان و هزارهها بوده نیز جای تآمل دارد و نشانگر آن است که این حملات با هدف شکلگیری یک «تصویر جدید» از افغانستان صورت میگیرد. تصویری متفاوت از آن چیزی که بعد از مسلط شدن طالبان شکل گرفته و طالبان و حامیان بیرونی آن نمیخواهند خدشهدار و دگرگون شود.
هزارهها و شیعیان افغانستان روابط خوبی با ایران دارند و یک تلقی این است که داعش منحیث دشمن ایران، متحدین ایران را در افغانستان مورد حمله قرار میدهد. روابط ایران و طالبان که تا قبل از به قدرت رسیدن دوباره تالبان(۱۵اگست۲۰۲۱) دوستانه تعریف میشد اخیراً دچار نوسان شدید شده است. به تازگی در عین حالی که گفته شده ایران با پذیرش دیپلماتهای طالبان موافقت کرده، گزارشهایی هم نشر شد که حاکی از اعزام نیروهای رزمی بیشتر ایران به مرز افغانستان بود. این، به نحوی نشان میدهد که ایران تصویر شفافی از آنچه قرار است در آینده طولانیتر در افغانستان انجام دهد، در ذهن ندارد و به همین جهت از رویکرد دوگانه در قبال طالبان استفاده میکند که از آن سیاست هویج و چماق تعبیر میشود! اتخاذ چنین سیاستی ماهیت تاکیتکی دارد و در راستای استراتیژی«خرید زمان»تعبیر شده میتواند.
ایران در صدد پیدا کردن یک راهکار امنیتی برای محافظت از شیعیان و هزارههای متحدش در افغانستان بوده و در این راستا به طالبان پیشنهاد همکاری نیز داده که به نظر میرسد طالبان آن را رد کرده باشد. اعزام نیروهای فاطمیون وفادار به ایران که در سوریه علیه داعش موفقانه رزمیدند، بخشی از بسته پیشنهادی ایران به طالبان میتواند باشد که طالبان از ترس افزایش قدرت ایران حاضر به پذیرش آن نیست. ترس طالبان این است که با حضور فاطمیون، که احتمالا در مناطق مرکزی و غربی جابجا خواهند شد، دست نقش ایران در تحولات آینده افغانستان پررنگ شده و طالبان توان مهار آن را نخواهند داشت. البته مخالفت با حضور فاطمیون و برجسته شدن نقش ایران موردی است که پشتونها به دلایل فرهنگی نیز سخت با آن مخالفند.
روشن نیست که ایران دیگر چه گزینههایی را در دست اجرا دارد اما بعید است که در برابر تهدیدهای رو به افزایش بر جان متحدینش در افغانستان خاموش بماند. یک گزینه دیگر برای ایران که تایید و حمایت مردمی را نیز با خود دارد، حمایت از جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود است. حلقاتی در دولت ایران طرفدار این راهکار هستند و آن را در ایجاد شرایط بهتر در افغانستان کمک کننده میدانند و باور دارند که این رویکرد ضامن تامین منافع استراتیژیک ایران در افغانستان خواهد بود.
در دوره اول حاکمیت تالبان(۱۹۹۵-۲۰۰۰) در افغانستان، ایران یکی از حامیان جبهه مقاومت ضد طالبان به رهبری احمد شاه مسعود بود اما ایران بعد از سال ۲۰۰۱، آنگاه که طالبان با امریکا اعلام جنگ دادند، از طالبان حمایت کرد و روابطش با جبهه مقاومت قطع شد. حالا به نظر میرسد که حلقاتی در ایران در پی احیای روابط قبلی با جبهه مقاومت ملی هستند. این موردی است که موجبات خشم و نارضایتی طالبان را فراهم میکند و تنش در روابط طالبان با ایران به همین علت وابسته دانسته میشود. البته فراموش نباید کرد که طالبان گذشته حمایت ایران از جبهه ضد طالبانی را فراموش نکرده است.
اگر بر شمال تمرکز کنیم، ادعای دست داشتن مارشال دوستم در داعشسازی؛ رهایی مخدوم عالم فرمانده ازبیک تبار طالبان، که به اتهام دست داشتن با داعش بازداشت شده بود؛ آمادگی مارشال دوستم به جنگ با طالبان؛ دیدگاه ترکیه در مورد شمال افغانستان و رابطه این کشور با داعش؛ بهبود رابطه ترکیه و عربستان؛ نگرانیهای ترکیه نسبت به کاهش نفوذش درافغانستان؛ رقابت ایران و ترکیه در افغانستان؛ رابطه خوب رهبران ازبیک و هزاره؛ احتمال احیای جبهه سنتی «اتحاد شمال» از طریق اجماع سیاسی رهبران اقوام غیرپشتون که شمال حوزه نفوذ شان است؛ شکلگیری هستههای مقاومت در مناطق شمال و شمال شرق و احتمال آغاز حملات گسترده این جبهه در برابر طالبان و روشن شدن چراغهای سبز از سوی روسیه و چین و تا حدودی ایران برای طالبان، از مواردی است که مرتبط به حملات اخیر داعش در شمال افغانستان مورد بررسی قرار گرفته میتواند.
هریک از این موضوعات باب بحث تفیصلی جداگانهاست اما در یک تصویر کلان میتوان کلیه این موارد را کنار هم قرار داده و ربط منطقیای میان آنان پیدا کرد که حملات داعش در شمال افغانستان را از نظر چارچوبهای استراتیژیک آن قابل تببین بسازد.
طالبان مدعی است که توان نابودی داعش را دارد و از این بابت به چین، روسیه و ایران اطمینان میدهد. تمایل این سه کشور به حمایت از طالبان به همین اطمینان ارتباط دارد. عدم تمایل این سه کشور به حمایت از نیروهای ضد طالبان نیز به همین اطمینان ربط دارد. اگر این سه کشور بتوانند در مورد افغانستان به اجماع نظر برسند، یک جبهه نیرومند منطقه ای ضد امریکایی شکل خواهد گرفت. این جبهه حمایت از طالبان را منحیث عامل ثبات و آرامش در افغانستان در نظر خواهند گرفت.
با توجه به این محاسبه، یک احتمال قوی این میتواند باشد که حامیان بیرونی داعش، در پی بیاعتبارسازی ادعای توانایی تالبان در نابودی داعش هستند. در پی بیاعتبار شدن این ادعا، دیگر ایده شکلگیری ثبات در افغانستان تحت اداره و سلطه طالبان تضعیف میشود و ایده بیثباتی دامنهدار جای آن مینشیند که باید همه کشورها محاسبات قبلی خود را بازنگری کنند. البته چنانکه گفتیم، این یکی از چندین احتمال است. احتمالات دیگری نیز وجود دارد که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست.
برای روسیه، چین و ایران، ماهیت خشن و سرکوبگرانه طالبان چندان محل نگرانی ندارد. این کشورها خود ماهیت سرکوبگرانه دارند و بیشتر دنبال امنیت و ثبات پولیسی در منطقه هستند. روسیه به دلیل مشغولیت در جنگ اوکراین عجالتا تمایل به تشدید جنگ در افغانستان ندارد؛ چین بخاطر پیشبرد اهداف توسعه اقتصادی، دنبال آرامش و ثبات در افغانستان است و ایران نیز در موقعیتی نیست که علاقمندی جدی به تغییر مناسبات قدرت در افغانستان نشان دهد. در نتیجه، این کشورها میخواهند برای مدتی در افغانستان آرامش وجود داشته باشد و حتا اگر قیمت این آرامش دوام سلطه جابرانه طالبان باشد.
بنابراین، سناریوی کشورهای غربی از جمله امریکا، بریتانیا، ترکیه و بقیه متحدین امریکا میتواند این باشد که از همان آرامش و ثبات نسبی مورد نظر روسیه و چین و ایران در افغانستان جلوگیری کنند. این سناریو را افزایش حملات داعش میتواند جنبه اجرایی دهد.
نباید فراموش کرد که زمینه های گسترش فعالیت داعش در افغانستان نیز بیش از هر زمانی مساعد است. رفتار خشن و عقدهمندانه طالبان و اتخاذ سیاست تکقومی کردن قدرت دریک جامعه چندین قومیتی، یکی از علتهای فراهم شدن زمینه گسترش فعالیت داعش پنداشته میشود. فقر و بیکاری گسترده نیز مزید بر علت شده است. این در حالی است که داعش عقلامند سربازگیری از میان ناراضیان تاجیک و ازبیک است و این کار را همسو با ماموریتهای بزرگی میداند که برای خود جهت نفوذ به آسیای میانه تعریف کرده است.
در سوی دیگر، این تنها داعش نیست که میتواند توان طالبان در کنترول اوضاع را به چالش بکشد. نیروهای مختلف سیاسی و نظامی دیگر(از جمله جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود) در حال شکلگیری است و این نیروها اکثراً وابستگی شدید خارجی، نظیر آنچه در مورد داعش میتوان گفت، ندارند که افزایش و کاهش فعالیت شان منوط به تصامیم غرب یا شرق باشد. این نیروها، خود را صاحبان اصلی افغانستان و نیروهایی میدانند که وجیبه ملی و دینی شان سرنگونی رژیم تالبان است. این نیروها فعالیت خود را گسترش میدهند و تالبان را به چالش جدی مواجه میکنند. توان و ظرفیت طالبان در تعامل با نیروهای مخالفش نیز ناچیز ارزیابی میشود. حتا اراده و اختیار این گروه برای این کار زیر پرسش جدی قرار دارد. همچنان توان طالبان در مقابله با تهدیدهای چند پهلو ضعیف دانسته میشود. بسیاریها به این باوراند که «خالی بودن فضا» و «نبود یک نیروی منسجم ضد طالبان» باعث شد که این گروه بتواند به اوضاع مسلط شود آنهم بر اثر آنچه که دسایس داخلی و خارجی خوانده میشود نه الزاماً توان رزمی بلند طالبان در گرفتن قدرت.
بنابراین، درستی این باور روسیه، چین و ایران که طالبان توانمند است و با طالبان میتوان به افغانستان آرامش و ثبات آورد، زیر سوال جدی قرار دارد. مخالفت با طالبان ریشههای بسیار عمیق تاریخی-فرهنگی دارد که نمیتوان آن را به سطح«مخالفت چند فرد و گروه مسلح و غیرمسلح با انگیزههای سیاسی و قدرتطلبی» تقلیل داد. البته این اشتباهی است که به نظر میرسد، اتاقهای فکر در دولتهای منطقه مرتکب آن میشوند.
اگر روسیه، چین، ایران و کشورهای آسیای میانه براستی در صدد محافظت امنیت ملی شان از ورای گسترش نفوذ گروههای تروریستی به قلمروهای خویش هستند، باید در فهم و نگاه شان به مسایل افغانستان تجدید نظر نموده و از بازی چند پهلو با قضایای پیچیده و خطرناک افغانستان خود داری کنند و به یک سیاست تعریف شده و واضح که مورد تایید مردم افغانستان و نفع صلح و ثبات دایمی در این کشور باشد، روی بیاورند. در غیر این صورت، افغانستان یکبار دیگر درگیر جنگهای شدیدی خواهد شد که ضرر آن متوجه همه کشورهای منطقه خواهد بود. متهم کردن امریکا و ناتو نیز راه حل نیست. به افغانستان باید نگاه درونگرایانه داشت. نگاه به افغانستان از آیینه رقابت قدرتهای بزرگ، برای کشورهای منطقه خیلی زیانبار است.
*این سازمان به دلیل فعالیت های تروریستی تحت تحریم های سازمان ملل است.
در باره نویسنده:
نورالله ولیزاده,
نویسنده و
تحلیلگر مسایل
سیاسی افغانستان.
مقیم تهران