ترکیه تحت عنوان خیرخواهی به ترکتباران افغانستان به آنان شر رسانیده است
نویسنده: نورالله ولی زاده، نویسنده و تحلیلگر سیاسی، مخصوص برای "سنگر"
ترکیه تحت عنوان خیرخواهی به ترکتباران افغانستان به آنان شر رسانیده است
میتوان گفت که مداخلات صریح و مستقیم ترکیه در افغانستان به اندازه مداخلات پاکستان در افغانستان قدمت تاریخی دارد.
البته در این مبحث مجال آن نیست که به بررسی نقش ترکیه در تحولات سیاسی افغانستان در یک سده اخیر پرداخته شود اما به عنوان یک درآمد کوتاه تاریخی میتوان اشاره کرد که آنچه امروزه در افغانستان فاشیزم/پشتونیزم خوانده میشود و از عوامل عمده ریشهای جنگ و بیثباتی به شمار میرود، به صد سال پیش ارجاع داده میشود. زمانیکه محمود طرزی و همفکران او اندیشههای ناسیوسالیستی/قومی را از ترکیه روبرداری کرده و در صدد آن شدند که در افغانستان نیز بنیاد تفکر نالیسونالیستی-پشتونی را بگذارند! این تفکر در افغانستان زیربنای فکر سیاسی پشتونها را شکل میدهد و موجب بروز مصایب بیشماری در این کشور شده و هنوز که هنوز است، تطبیق اجباری آن بوسیله دولت قربانی فراوان میگیرد و چوب سوخت فکری جنگ به شمار میرود.
در این مقال، تمرکز ما به مداخلات ترکیه در نیمسده اخیر خواهد بود. در این مدت، نقش ترکیه در معادلات سیاسی و نظامی افغانستان کمتر از نقش پاکستان نبوده است. این کشور هرچند تلاش میکند که مداخلات خود را پنهان و در لفافه دوستی و اتحاد استراتیژیک بپیچاند اما این پنهانکاری زیاد موثر نبوده است و به مرور زمان اغراض و اهداف مستور ترکیه در افغانستان آشکار شده و برای اهل سیاست و فکر در این کشور پوشیده نمانده است.
در زمان پیروزی حکومت مجاهدین(سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵)که ریاست آن را برهانالدین ربانی تاجیکتبار به عهده گرفت، ترکیه به ایتلافسازی علیه دولت روی آورد. ایجاد شورای همآهنگی میان حزب جنبش ملی به رهبری مارشال دوستم، حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار و حزب وحدت اسلامی به رهبری عبدالعلی مزاری کار سیاسی ترکیه بود علیه یک حکومت تاجیکی. ایجاد شورای همآهنگی میان احزاب یاد شده علیه حکومت استاد ربانی، موجب شعلهورتر شدن بیشتر جنگهای داخلی گردید. جنگهایی که عمدتاً عامل بیرونی آن پاکستان دانسته میشود. البته پاکستان نیز نقش اساسی داشت اما نقش ترکیه در آن همواره مورد غفلت قرار گرفته است.
حزاب سهگانه فوق در حالی علیه حکومت برهانالدین ربانی متحد شدند که هیچ وجه مشترکی باهم نداشتند. حزب اسلامی گلبدین حکمتیار از مخالفان سرسخت حزب جنبش به شمار میرفت و حتا آقای گلبدین حکمتیار یکی از دلایل عدم همکاری خود با حکومت برهانالدین ربانی را حضور حزب جنبش در کنار حکومت عنوان میکرد. اتحاد سه حزب یاد شده، باعث شد که جبهات متعددی در گوشههای مختلف کشور علیه حکومت باز شود و به تعبیر دیگر حکومت در محاصره قرار گیرد. این جنگها موجب تضعیف حکومت گردید. تضعیف حکومت مرکزی و تشدید جنگ در مناطق مختلف کشور، زمینهساز ظهور گروهی به نام تالبان با حمایت پاکستان و کشورهای غربی متحد پاکستان گردید.
در بیست سال اخیر، ترکیه همراه با پیمان ناتو به افغانستان آمد و از حضورش در افغانستان هم به عنوان یک امتیاز بزرگ در درون پیمان ناتو بهره فراوان برد و هم راهبردهای تبارگرایانهاش در افغانستان را دنبال کرد.
به تعبیر دیگر، ترکیه شاید یگانه کشوری است که در بیست سال اخیر در افغانستان از حضور نظامیاش سود فراوان برد اما زیانهایی را که بقیه اعضای ناتو از نظر تلفات جانی در افغانستان داشتند، متحمل نشد. در تمام دو دهه حضور نظامی ترکیه در افغانستان هیچ نیروی امنیتی این کشور کشته نشد.
گفته میشود که بین ترکیه و تالبان، با پا درمیانی پاکستان، توافقاتی وجود داشت که نیروهای نظامی این کشور از حملات تالبان در امان باشند. به بیان دیگر، ترکیه توانست بخوبی هم نقش «اشغالگری» را بازی کند و هم نقش دوست و همپیمان گروهی را که مدعی مبارزه بر ضد اشغال بود.
در عین حال، ترکیه توانست هم با نیروهای سیاسی پشتون که گرایشهای شدید فاشیستی-شوونیستی داشتند روابط حسنه برقرار کند و هم توانست با نیروهای سیاسی-نظامی غیرپشتون که از اردوگاه عدالتخواهی و ضدیت با فاشیزم/پشتونیزم بودند، روابط دوامدار و حسنه داشته باشد.
اینکه این همه موفقیت چگونه نصیب ترکیه شد، سوالی است که پاسخ طولانی دارد و در این مجال فرصت پرداختن به آن نیست. قدر مسلم اینکه در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد:
برخیها به این باور اند که موفقیتهای ترکیه معلول ظرفیت و درایت دولت ترکیه در پیشبرد بازی چندگانه است. برخیها اما معتقدند که ضعف و ندانمکاری احزاب و جریانهای سیاسی غیرپشتون، به خصوص متحد اصلی ترکیه(حزب جنبش و مارشال دوستم) و احزاب و جریانهای موتلف و متحد حزب جنبش باعث شد که ترکیه بتواند بازی دلخواه خود را پیش ببرد و در این بازی با چالش جدی مواجه نشود. به عبارت دیگر، تاوان بازیهای چندگانه ترکیه را ازبیکها، که حزب جنبش ملی دعوای رهبری سیاسی آنان را دارد، پرداختند.
با روی کارآمدن دوباره تالبان، ترکیه مثل بسیاری از کشورهای دیگر منطقه(به استثنای تاجیکستان) بازی دوگانه خود را ادامه داد. این کشور تلاش کرد که از طریق گفتوگو با طالبان به توافقاتی با این گروه دست یابد که هم ضامن منافع ترکیه از ورای روابط حسنه با تالبان باشد و هم بتواند نیروهای سیاسی-نظامی متحد خود را در شمال راضی نگهداشته و سهمی برای آنان در یک ساختار تالبانی در نظر گرفته شود. این سیاست ۹ ماه زمان گرفت.
همزمان با پیشبرد مذاکرات سیاسی با تالبان، ترکیه همچنان بسیاری از نیروهای سیاسی-نظامی شمال، که سابقه طولانی جنگ و مخاصمت با تالبان را در کارنامه دارند، میزبانی کرد. در این مدت ترکیه از یک طرف به تالبان اطمینان میداد که به نیروهای مخالف عمده این گروه در شمال اجازه ورود به میدان جنگ با شما داده نخواهد شد و از طرف دیگر به این نیروها میگفت که خود را جمع وجور داشته باشید تا در «موعد مقرر» نقش تاریخی خود را در جنگ با تالبان ایفا نمایید. این سیاست ترکیه تا کنون بیشتر به نفع تالبان تمام شده است. رهبران سیاسی-نظامی شمال بهویژه آقایان مارشال دوستم، استاد محقق، استاد عطا، صلاحالدین ربانی و...با سکوت شان در برابر تجاوز و تعرض طالبان برسرزمینهای شمال که خاستگاه مردمی اشخاص یاد شده به شمار میرود، بخش زیادی از محبوبیت و جایگاه مردمی خود را از دست دادند. در مقابل تالبان توانست که موقعیت متزلزل خود را استحکام بخشد و موانع بیشتری فرا راه ورود اشخاص یاد شده به جنگ ایجاد کند.
بخشی از مذاکرات بین ترکیه و تالبان بر سر کنترول چند فرودگاه مهم بین المللی افغانستان بود که ترکیه به هرحال علاقمند بود آنان را در کنترول خود داشته باشد. کنترول فرودگاهها، علاوه بر مزایای اقتصادی و جیواستراتیژیک، در واقع نقش تعیین کننده و موثر ترکیه در تحولات سیاسی و نظامی آینده افغانستان را تضمین میکرد. اما مذاکرات ترکیه با تالبان به نتیجه متوقعه برای ترکیه نیانجامید. علت این امر تا کنون زیاد روشن نیست.
تالبان کنترول سه فرودگاه مهم را به امارات متحد عربی داد. امارات متحده عربی از متحدین سابقهدار تالبان است. این کشور همچنان میزبان اشرف غنی رییس جمهوری فراری افغانستان است که حالا گفته میشود با تمام توان برای تالبان لابیگری میکند. احتمالا این امر در سپردن کنترول فرودگاهها به امارات متحده عربی نقش داشته باشد. همچنان گفته میشود که ایران و روسیه و برخی از کشورهای دیگر نیز مخالف سپردن کنترول فرودگاهها به ترکیه بودند که این امر نیز میتواند نقش خود را داشته باشد.
با این حال، سوال اساسی این است که ترکیه در افغانستان به دنبال چیست؟ تا حدود زیادی میتوان گفت که ترکیه محورترین هدف وخواسته خود را حمایت از اقوام ترکتبار افغانستان(ازبیکها و ترکمنها) قرار داده است. در واقع ترکیه همواره خواسته نشان دهد که حمایت از اقوامترکتبار افغانستان در اولویت برنامههایش قرار دارد. اما این گفته به این معنا نیست که سیاستهای ترکیه در قبال افغانستان به نفع اقوام ترکتبار تمام شده و تمام خواهد شد. چنانکه خواهیم گفت، در بسیاری موارد، سیاستهای ترکیه به زیان اقوام ترکتبار تمام شده است. به عبارت دیگر، ما در اینچا با یک نوع تناقض مواجهه هستیم. به این معنا که ترکیه تحت عنوان خیرخواهی به ترکتباران افغانستان به آنان شر رسانیده است. از بطن این تناقض چند پرسش دیگر سر بیرون میکند:
آیا براستی برای ترکیه منافع ترکتباران افغانستان مهم است؟ آیا ترکیه در صدد استفاده ابزاری برای منافع ملی خودش از ترکتباران افغانستان است؟ آیا ترکیه در تشخیص منافع ترکتباران افغانستان دچار خطا و اشتباه محاسباتی شده است؟ تشخیص ترکیه از منافع ترکتباران افغانستان چیست؟ سیاست ترکیه در حمایت از ترکتباران افغانستان بر چه مبنایی استوار است؟ آینده سیاسی ترکتباران افغانستان، با سپردن صلاحیت تصمیمگیری برای سرنوشت آینده شان دست ترکیه، چگونه خواهد بود؟
هر یک از پرسشهای فوقالذکر، ایجاب پرداخت تفصیلی جداگانه را مینماید که در نوشتههای بعدی روی هر یک از پرسشها تمرکز ویژه خواهد شد.