خبر روز

امروزها بحث قومی در افغانستان به اوج خود رسیده است. با آن وجود که“طالبان”شعارهای اسلامی می‌دهند و در حالی هم که اسلام قومگرایی را شدیداً تا حدّ کفر محکوم می‌کند، عملاً سیاست قومگرايي یا تکقومی پشتونی را، که میراث حکومتهای شاهی و حتّی کمونیستی و 20 سال اخیر به نام تیخناکرتهای تحت حمایت امریکا است، پیش می‌برند.
مشکل در کجاست؟ چرا یک افغانستان واحد هیچ گاه به وجود نیامد؟

هم‌صحبت ما حامد سعیداو، سیاست‌شناس و دیپلمات سابقداریست، که از سال 1978 تا 1989 در وظیفه‌های گوناگون، از جمله سرمشاور نظامی اتّحاد شوروی در افغانستان کار کرده است.

 نویسنده: فردوس نظام


-شما سالها در افغانستان کار کردید. از ترکیب قومی این کشور چه تعریف دارید؟
-افغانستان کشور جوان است، امّا تاریخ قدیم دارند. آدمان بیش از 2500 سال است، که در آن سکونت دارند. افغانستان دروازة ورود به هندوستان و ختسیر اساسی کشورگشایان بود و هست. شاید در پی این آمد و رفتهاست، که حالا بیشتر از 53 قوم، خلق، قبیله و گروههای ایتنیکی در قلمروش زندگی می‌کنند. یک گروه خلقهایی در این سرزمین زندگی می‌کنند، که شناخته نشده‌اند، یعنی هویّت ایتنیکی آنها چندان روشن نیست.
باز هم اقوام افغانستان را وسیعتر گروه‌بندی کنیم، شماره‌اشان به 20 گروه ایتنیکی می‌رسد. اگر سخن در بارة قومهای اساسی رود، کشور چار قوم است-تاجیک، پشتون، هزاره و ازبک. اینها در هر دور و زمان با اتّفاق همدیگر ساختار دولتی را به وجود می‌آوردند.

-بحث اقلیّت و اکثریت در افغانستان همیشه داغ بود و هست. پشتونها همیشه دعوای اکثریّت را دارند، امّا هیچ نفوسشوماری صورت نگرفته است. دعوایشان به کدام اساس است؟
کسی نباشد، که این موضوع را درست دانستن نخواهد. امّا مسئله برخورد علمی می‌خواهد. یک کشور را عمدتاً یک ملّت محوری یا دولتساز به وجود می‌آرد. از این نگاه، افغانستان را پشتونها تأسیس داده‌اند، امّا این افغانستان امروزه نبود.
سال 1747 زمانی، که احمدشاه دورانی خانیگری قندهار را به وجود آورد، هدفش افغانستان نبود. او می‌خواست خانیگری پشتونها را بنیاد کند. اشتباه نباید گرفت. افغانستان واقعی جغرافییست، که تاریخاً در ماورای شهر کویتة پاکستان وجود دارد. مرکز آن مستونگ نام داشت. امّا مرز امروزة افغانستان از کویته بیش از 600 کم دور است.
در همین اساس، برداشت غلطی به وجود آمد، که افغانستان را پشتونها به وجود آورده‌اند و اکثریّت ایتنیکی آنها هستند. بیش از یک عصر اخیر هم در جغرافیای فعلی به نام افغانستان اکثراً پشتونها حاکمیت داشتند. امّا آنها هرگز اکثریت نبودند و نیستند. تمام منطقهایی، که پشتو‌نشین عنوان می‌شوند، تاریخاً تاجیکشینین بودند. در دورة نو هم آن جا پشتونها اکثریت نیستند.


-پس می‌توانیم گوییم، که تاجیکان اکثرییتند؟
-تاجیکان همیشه اکثریت بودند، هرچند در افغانستان هیچ گاه سرشمار نفوس به طور علمی و دقیق صورت نگرفته است. پشتونها را همیشه 7-8 ملن نفر حساب می‌کردند، ولی یک واقعیت دیگر نیز هست: از این تعداد 3 میلیون آنها از قبیله‌های کوچی پشتونند، که خود را نه موته‌الیق به افغانستان می‌شمارند و نه پاکستان. اگر تابستان را در افغانستان گذرانند، زمستان را در پاکستان می‌گذرانند، یا برعکس. بیشتر آنها شناسنامه و حجّتی، که شخصیتشان را دقیق کند، ندارند. بر این اساس، در تمام دور و زمان در افغانستان حدود 4 تا 5 ملن پشتونزبان بوده است. پس از سال 1978، که انقلاب ثور به پیروز‌ی رسید، اهالی افغانستان 15 میلیون حساب شده بود. از روی این منطق پشتونها چگونه می‌توانند اکثریت باشند؟
دلیل منطقی دیگر، در صورتی، که اگر پشتونها اکثریت بودند، چرا زبان دری در کلّ تاریخ زبان رسمی این کشور بود؟ زبان خانیگری، که احمدشاه دورانی می‌خواست بنیاد کند، دری بود. یا دولت غوریان، که از افغانستان امروز تا هند دامن گسترده بود، 97 سال عرض هستی داشت.


-شما بر انید، که تاجیکان اکثریت بودند و هستند، امّا چرا به جز دو دوره (حکومتهای حبیب‌الله کلکانی و استاد برهان‌الدّین ربّانی) ، دیگر هیچ گاه در قدرت نبودند؟
-بدون بحث، قدرت به دست پشتونها بود. این را باید اعتراف کرد. امّا در سطحهای میانه، مثلاً، وکیل و وزیر، بیشتر تاجیکان بودند. اکثریّت کلّ اهل ادب و علم و فرهنگ تاجیکان و دری‌زبانها بودند.
این واقعیت دیگر قلمروهای منطقة ما نیز بود. مثلاً، در آسیای میانه 9 عصر اخیر ترکها حاکم بودند، امّا هیچ گاه اکثریت نبودند. حتّی با مردم بومی آمیزش یافته، هویّت خود را گم کردند. این هرگز به آن معنا نیست، که ما تاجیکان در خراسان و ماوراءالنهر دولت نداشتیم.
برخی می‌گویند، بعد سامانیان تاجیکان هزار سال دولت نداشتند. این دعوا بر اساس منطق علمی خطا است. چون همیشه زبان رسمی و علم و فرهنگ فارسی تاجیکی بود. چندین شاه روسیه پادشاهی نمایندة دیگر ملّتها، مثلاً، آلمانی بودند، امّا روسیه دولت روسها بود. حاکمان نمی‌توانند هویّت قومی و ایتنیکی یک کشور را نمایندگی کنند. بعضی قومها خصلت جنگجویی دارند یا همیشه برای حاکمیت تلاش می‌کنند.
مسعلة دیگر پریشانی ما بود. در دوره‌های مختلف تاریخی تا به هند و دیگر مناطق پریشان شدیم. همین سبب شد، که تاجیکان نتوانستند، یک کشور متمرکز را در دوره‌های بعدی به وجود آرند. ولی واقعیت این است، که تناسب حاکمیت سیاسی با ترکیب قومی در بسیاری از کشورها با هم مطابقت کرده نمی‌تواند.

-شما در افغانستان سالهای دراز کار کردید. آیا می‌توانید جغرافیای سکونت تاجیکان را تشخیص دهید؟
-پشتونها شروع از قرن 12 از آن طرف دیورند به سوی افغانستان امروزه میل کردند. آمیزش قومها از همین زمان شروع شد. حالا هم در گردیز، مرکز ولایت پکتیکا، اکثریت تاجیکند، ولی پکتیکا پشتو‌نشین گفته می‌شود. در جلال‌‌آباد (مرکز ننگرهار) بیشترینشان تاجیکان و عربند. در میهترلام مرکز لغمان هم قوم آرمانی هستند، که تاجیکند. این چند مثال از جایهایست، که شخصاً بودم و مناطق پشتونها گفته می‌شود. حاجت به تعریف ایتنیکی هرات، بلخ، بدخشان، بغلان و دیگر قلمروهای شمال و شرق نیست. از همه مهم کابل است، که از ازل شهر تاجیکی و تاجیک‌نشین بود و می‌ماند.
سال 1977 در افغانستان تلاش شد، که سرشماری صورت بگیرد. حادثه‌ای را از آن ایّام یادآور شدن می‌خواهم. یک سرمشاور کلان از تاجیکستان با نام فردوس علی‌اکبراو و یک خانم تاجیک اهل افغانستان با نام ثریا بها این روند را نظارت می‌کردند. نمی‌دانم علی‌اکبراو حالا کجایند، امّا یادداشتهایی، که مفصل برای ما نوشته‌اند، جالبند.
در این یادداشتها گفته می‌شود، که سرشماری را از طرف مشرقی (ننگرهار و کنر) شروع کردیم. پس از انجام کار در این منطقه اسناد و مدارک به ادارة احصائیه کابل (ادارة آمار) آورده شد و در وزارت پلان به بررسی گرفته شد. در ولایتیهای مشرقی، که از جغرافیای اصلی سکونت پشتونها تعریف می‌شود، همگی 35 درصد خود را پشتون گفتند. از این شماره 25 درصد گفتند، که زبان پشتو را می‌دانند. بقیه گفتند، که زبان مادریشان دری است. مسئله جنجالی شد و سرشماری به مشکل پیچید.

-ظاهراً، هم شوروی و هم امریکا قدرت انجام دادن یک نفوسشوماری را داشتند، امّا چرا جداً اقدام نکردند. یا تگ کاسه نیمکاسه‌ای هست؟
-قصّة همان سرشماری 1977 مسئله را روشنتر می‌کند. جنجال بر سر نتیجه‌ها میان ادارة احصائیه و وزارت پلان اوج گرفت. حتّی رئیس ادارة احصائیه افغانستان کُشته شد، تا دلیلها آشکار نشوند. نتیجه‌های سرشماری دیگر هیچ گاه رسانه‌ای نشد. زیرا برای پشتونهای خطر سیاسی داشت و ادّایشان برای اکثریت بودن را زیر سؤال می‌برد.
پشتوزبانها در افغانستان همیشه اقلیّت بودند و با راههای جعلی این را آشکار نمی‌سازند. چرا خطّ دیورند را اصلاً نمی‌خواهند، که چون مرز رسمی شناخته شود؟ سبب اساسی آوردن پشتونها در لحظه‌های ضروری از پاکستان است، از جمله در همین سرشماری، که یاد کردیم، آنها را آورده بودند.
خلاصه، سال 1977 در 70 درصد قلمرو افغانستان سرشماری نفوس صورت گرفت. اگر نتیجه‌های آن را از نظر محاسبه‌های ریاضی به بررسی گیریم، می‌توان 80 درصد واقعیت را آشکار کرد. از این خاطر، اجازه ندادند، که این سرشماری به آخر و نتیجه‌های مقدّماتی‌اش به نشر رسد.
از سوی دیگر، آوریل 1978“انقلاب ثور”آمد. یک حادثه را از خاطره‌های خود قصّه می‌کنم. حفیظ‌الله امین با یک کودتا قدرت را به دست گرفت. امین یکی از پشتونگراهای سرسخت بود. او تلاش می‌کرد بیشتر از گذشتگانش اکثریّت پشتونی را ثابت سازد. وی گفت، زمینداران را از بین می‌بریم، سوسیالیزم می‌سازیم، از این خاطر، قانون اساسی نو باید قبول کنیم.
به این خاطر، سرشماری اهالی را دوباره از سر گرفت. ماه نوامبر 1978 بنده به صفت مشاور در وزارت دفاع جمهوری دموکراتی افغانستان با یک گروه به ولایتهای پکتیا و پکتیکا برای تأمین امنیت این معرکة سیاسی سفربر شدیم. ما با مشاورین روس شاهد یک حالت بودیم.
هنگامی، که نفوسشوماری را سر کردند، مرزها همه باز شدند، خطّ دیورند، که اصلاً باز بود. دیدیم، که به ولایتهای پکتیا و پکتیکا کوچیها آمدند. موافق معلومات دقیق استخباراتی، که ما داشتیم، در حدود ولایت پکتیا 250 هزار نفر زندگی می‌کرد. امّا سرشماری، که آنها کردند، ساکنان را حدود 400 هزار نشان می‌داد.
زمانی، که ما معلومات خود را با معلومات احصائیهوی مقایسه کردیم، شمارة پشتونها را 150 هزار زیاد ثبت کرده بودند. در ولایت پکتیکا نیز این حالت به عمل آمد. در نتیجه بحثهای شدیدی در سفارت اتّحاد شوروی در افغانستان صورت گرفت و گپ به راهبران کلان شوروی رسید. با این همه نتیجه تغییر نیافت. متأسفانه، از این تمایل مشاوران روس حمایت می‌کردند.


-چرا؟ شوروی پی چه هدفی می‌گشت؟
-ما، که چنین بی‌عدالتیها را زیاد می‌دیدیم، پیوسته انتقاد می‌کردیم. امّا شوروی می‌خواست افغانستان را تحت نفوذش نگاه دارد. از سوی دیگر، آن زمان امریکا می‌خواست افغانستان و پاکستان را به سازمانهای تحت نظارتش، مانند سینتا و سیتا داخل کند. برای شوروی لازم بود میان افغانستان و پاکستان مشکل ایجاد کرده، نگذارد، که عضویت این سازمانها را به دست آرند. عامل دیگر در سر قدرت سیاسی بودن پشتونها بود. آنها لابیگری کرده، نمی‌گذاشتند، که شوروی منفعتهای قومیشان را نادیده بگیرد.
-چرا تا زمان داوودخان بحث پشتون و پشتونگرايي آن قدر داغ نبود؟
-پشتونگرايي اساساً پس از سرنگون شدن زایرشاه در دوران محمّد داوودخان برجسته شد. داوود در فکر ساختن پشتونستان بود. “پشتونستان بزرگ”اساساً ایده‌ محمّد داوود است. از روسها پیوسته خواهش می‌کرد، که در ایجاد آن حمایت کنند.


-پشتونیستانی، که داوودخان می‌دید، پشتونهای دو طرف دیورند را باید به هم می‌آورد؟
-بلی. برای همین پشتونها خطّ دیورند را جدّی می‌گرفتند و می‌گیرند. این پشتونستان ولایتهای وزیریستان و خیبر پشتونخواه پاکستان را هم دربر می‌گیرد. می‌خواستند به“آبهای گرم”راه یابند و از شوروی ، که عین چنین هدف را داشت، کمک می‌‌طلبیدند.
سال 1960 رهبر اتّحاد شوروی نیکیته خروشیف به افغانستان سفر می‌کند. شعار اساسی، که خروشیف آن جا اعلان کرد، تشویق ظاهرشاه برای تشکیل“پشتونستان بزرگ”بود.

-آیا می‌توان گفت، که روسیه امروز در معامله با پشتونها راه شوروی را ادامه‌ می‌دهد؟
-در واقع، پروژه‌های سازندگی، که شوروی در افغانستان انجام می‌داد، بیشتر در ولایتهای پشتو‌نشین عملی می‌گشت. ما این را می‌دیدیم، حتّی اعتراض هم می‌کردیم. همین بینش در روسها باقی مانده است. آنها همیشه می‌کوشند، که در سیاست خارجی خود در افغانستان به پشتونها برتری دهند.

-و نه فقط روسها، امریکایها نیز به پشتونها تکیه و حتّی از پشتونگرايي آشکار و پنهان پشتیبانی کردند. سبب چیست، که انتخاب قدرتها تاجیکان نبود؟
-پشتونها توانستند این فهمش را به وجود آرند، که تاجیکان یک قوم خرد و از بیرون آمده‌اند. “مردمان تهاجمی”می‌گفتند. تلاش می‌کردند، که به آنها اهمیت قائل نشوند. این بینش را آنها برای همه قدرتها بار می‌کنند، که اگر در افغانستان می‌خواهید کاری کنید، باید تکیه به ما کنید، زیرا ما گروه ایتنیکی دولتسازیم.
زمانی، که حبیب‌الله کلکانی، معروف به“بچة سقا”، به قدرت رسید، یک جنبش جدّی تاجیکان افغانستان بود. این تحوّلات سیاسی شوروی را تکان داد و مجبور کرد، سال 1929 جمهوری سوسیالیستی تاجیکستان را تشکیل دهد.


-چرا چنین شد؟ ظاهراً، شوروی از قدرتگیری تاجیکان در افغانستان باید احساس خطر می‌کرد...
-این کار برای قناعت دادن ما - تاجیکان این طرف آموبود، که می‌گفتند، شما دولت علی‌حده‌اید. سرحد ما را دقیق کردند و گفتند، که دیگر به تاجیکان و آن طرف آموکاردار نشوید.
-شما بر انید، که عوامل فوق‌الذکر سبب اتیلافات قومی در افغانستان است و کار به درجه‌ای رسیده است، که امروز هست؟ چرا یک افغانستان واحد هیچ گاه به وجود نیامد؟
-افغانستان کشور اقلیّتهای ملّی است. اگر چار قوم اساسی را به صفت دولتساز بگیریم، شروع از سال 1747 پشتونها همیشه در پی انحصار قدرت بودند و این سبب اختلافات جدّی میان اقوام شد و حالا هم هست. پشتونها دیگران را اصلاً ملّت نمی‌هیسابند. تاریخ حاکمیتهای آنها را بررسی کنیم، در سطح رهبری از اقوام دیگر خیلی کم جا داده می‌شدند. یک یا دو تاجیک را در دولتداری همراه می‌کردند، امّا هزاره و ازبک را اصلاً راه نمی‌دادند.
تاجیکان بیشتر مردمان مدنی بوده، علم، فرهنگ و تجارت را پیش می‌بردند. پشتونها با آن که در صدر قدرت سیاسی و نظامی قرار داشتند، باز پی جنگ و کوچمنچیگری می‌گشتند. همین طور، اختلافات قومی افزایش یافت. تنها در رابطه‌های پشتونها و تاجیکان ضدیتها کمتر بود، زیرا این دو ملّت تا جایی به هم آمیزش یافته بودند. با دیگر اقوام، مانند هزاره، ازبیک، نورستانی و غیره پشتونها همیشه در مخالفت و مناقشه بودند.

-اما مبارزه برای قدرت اساساً بین تاجیک و پشتون بود...
-جنجالها گوناگون بودند. می‌دانید، نوریستانیها چه خیل مسلمان شدند؟ امیر عبدالرحمانخان رفته، در نورستان، که مردمش بت‌پرست بودند، قریب همه را کُشت و بقیّه را مجبور کرد، تا دین اسلام را قبول کنند. در کتابش با افتخار می‌نویسد، که“من در نورستان از کلّة شش هزار نورستانی کلّه‌مناره ساختم ”. همین طور، قتل عام هزاره‌ها با دست حاکمان پشتون بارها صورت گرفته است. این گونه مناسبت هیچ گاه اجازه نمی‌داد، که بین اقوام مناسبتهای دوستانه و یک افغانستان واحد به وجود آید.

 معلومات:

حمید سعیداو، شرق‌شناس، سیاست‌شناس، نامزد علوم فلسفه، دکتر علوم سیاست‌شناسی، پروفسور. سالهای 1978-1983 و 1985-1989 در دستگاه سرمشاور نظامی اتّحاد شوروی در افغانستان کار کرده است. کنسول تاجیکستان در ایران (1995-2001) ، هماهنگساه برنامه‌های سازمان امنیت و همکاریهای اروپا در تاجیکستان (2001-2008) ، سردار اتاق صنایع تاجیکستان در هندوستان (2009-2012) ، حالا مدیر کفیدرة تاریخ و نظریة مناسبتهای بین‌المللی دانشگاه اسلاوینی روسیه و تاجیکستان.
مؤلف زیاده از 150 تحقیقات در مسائل روندهای سیاسی و ایتنیکی، مناسبتهای بینولمیللی و امنیتی افغانستان، ایران و کشورهای آسیای مرکزی.


سیاست

آ‌بنه شوید !