طالبان، پاکستان و ایالات متحده چه می کنند؟
نویسنده: عبدالناصر نورزاد، پژوهشگر امنیت و ژئوپولیتیک، اختصاصی برای سنگر
تضاد امروز میان پاکستان و طالبان فقط یک درگیری مرزی یا سیاسی نیست، بلکه بخشی از برنامهٔ تازهٔ امریکا برای مهندسی بیثباتی در منطقه است. واشنگتن پس از توافقهای پنهان با پاکستان، طالبان را به مثابه ابزار موقتی در چارچوب «بیثباتی کنترلشده» به کار گرفت؛ ابزاری برای ایجاد دردسر برای محور شرق چین، روسیه و ایران بدون آنکه نیاز به حضور مستقیم نظامی در افغانستان داشته باشد. طالبان در آغاز، فرصت استراتژیک امریکا بودند، اما اکنون که میکوشند اندکی مستقلتر عمل کنند، وارد مرحلهٔ تنبیه شدهاند.
پاکستان که در ظاهر با طالبان همسو بود، در واقع بازیگر دوچهرهای است که منافع خود را در همسویی با واشنگتن تفسیر میکند. اسلامآباد با تکیه بر حمایت اطلاعاتی امریکا، سرمایهٔ عربها و لابی انگلیس، هم طالبان را زیر فشار نگه میدارد و هم از وجود آنها برای حفظ نفوذ در کابل استفاده میکند. جنگ امروز میان پاکستان و طالبان یک نبرد واقعی نیست، بلکه نمایش نامتقارنی است که در آن طالبان جز هیاهوی تبلیغاتی چیزی در اختیار ندارند، در حالی که پاکستان با ابزارهای مدرن نظامی و حمایت غرب، ابتکار عمل را در دست دارد.
در داخل افغانستان، امنیت مصنوعی طالبان به کابوس خودشان تبدیل شده است. آنها از سایهٔ خود در تاریکیای که ساختهاند میترسند. جامعه، زنان، نخبگان، سیاستمداران منزوی و حتی نسل جوان، همه دشمنان بالقوهٔ این گروهاند. این ساختار بر ویرانهٔ آزادی و فرهنگ بنا شده و دیر یا زود در برابر واقعیت جامعه فرو خواهد ریخت. طالبان نه اعتماد مردم را دارند و نه حمایت هیچ قدرت منطقهای را. امروز بیش از هر زمان دیگر منزوی، بیباور و سردرگماند.
تحریمها، فشارهای دیپلماتیک و احکام نمایشی بینالمللی علیه طالبان تنها ابزارهای روانی فشارند؛ اما اصل ماجرا زمانی آغاز خواهد شد که قدرتهای بزرگ تصمیم بگیرند طالبان دیگر در معادلهٔ منطقهای کارایی ندارند. در آن زمان، آنان بهسادگی از صحنه کنار زده خواهند شد و نیروی دیگری جایگزینشان میشود. طالبان از همین حالا در وضعیت فرسایش سیاسی و مشروعیتی قرار دارند؛ گروهی مصرفشده که دیگر توان ایفای نقش در بازی قدرت را ندارد.
واقعیت آن است که طالبان از آغاز نیز گروهی مستقل نبودند؛ تمام تصمیماتشان از روابط خارجی گرفته تا سیاستهای اجتماعی در چارچوب خواست قدرتهای بیرونی شکل گرفته است. این وابستگی، نقطهٔ ضعف مرگبار آنهاست. حالا که واشنگتن برای تنظیم دوبارهٔ فشارها در جنوب و آسیای مرکزی به گروه تازهای نیاز دارد، طالبان در صف حذف قرار گرفتهاند؛ همانگونه که پیش از این بسیاری از نیروهای نیابتی پس از پایان مأموریت خود، از صحنه سیاست کنار زده شدند.
در نهایت، طالبان امروز در موقعیت پارادوکسیکال قرار دارند: از بیرون، بازیچهٔ سیاست جهانی؛ از درون، منفور در میان مردم. این گروه در ظاهر قدرت دارد، اما در حقیقت، پایههای قدرتش پوسیده است. آنان خود را فاتح میپندارند، اما زمان نشان خواهد داد که فاتحانِ امروز، محکومانِ فردای تاریخاند؛ و تنبیه واقعی، نه از سوی دشمنان خارجی، بلکه از درون همان تاریکیای آغاز خواهد شد که خود آفریدهاند.